نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران

N A M I R

‏جمعه‏، 2015‏/08‏/14

 

 

 

ادامه ی نهضت ملی تنها راه به سوی حاکمیت ملی وعرفی

البرز هرازی

اینک دیگر مردم دنیا  نیز به  این واقعیت پی برده اند، و این فرمانروایان بی ریشه نیز باید به این حکم ملت و تاریخ گردن گذارند که بعد از سی سال کاسۀ صبر مردم ایران لبریز شده و هوشیارترین و زنده ترین فرزندان آن سینه سپر کرده اند تا بساط  نا مشروع "مشروعه" ی حضرات را جمع کرده حاکمیت ملت خود را اعمال نمایند.

آغاز حاکمیت "جمهوری" "اسلامی"، از لحظه نشستن هلیکوپتر ارتشی حامل آقای خمینی در بهشت زهرا و پراکنده کردن جمعیت حاضر با قلاب کمربندها و چوبدست های چماقداران "کمیته های استقبال"، برای گشودن فضای فرود،همراه با سخنرانی معروف "رهبر انقلاب" که در آن گفت «من مشت به دهان این دهان دولت می زنم»(فیلم آنرا بیشتر هموطنان مشاهده کرده اند)، نقطه پایان آن نیز بود!

دنائت منش آقای خمینی(که به مصداق مثل "برعکس نهند نام زنگی کافور" خود را روحانی نیز می پنداشت) چه در زمان حیاتش و چه بعد از او که پیروان راهش همچنان آنرا با همان سبعیت ادامه دادند با  ایجاد  فضای رعب و وحشتی بی سابقه در کشورما کمترین راه حرکتی، یا حتی کوچکترین مجرای تنفسی برای شکل گرفتن گروه های معتدل باقی نگذاشت.

اگر برحَسَب ِ  ظاهر احترام به آنچه آنها رای مردم مینامند به مدتی کوتاه تنها عده ای و باز از آن عده نیز، شمار محدودتری جهت رتق و فتق مشکلات انبوه جمع شده پشت سد نارضایتی و تغییری جزئی در وضع مملکت قدم به میدان نهادند، درنهایت نقش خود را دراین دستگاه جز نقش مشتی "تدارکاتچی" بیش ندیدند. تنها عامل واقعآ مؤثری که باقی ماند گروه های ترور تحت فرماندهی "رهبرعالیقدر" با مشاورت رؤسای باندهای مافیای اقتصادی، و همدستانشان در کشورهای پیشرفتۀ صنعتی و کشورهای نیمه پیشرفته و غیر پیشرفته، در سراسر جهان بود.

از همان لحظۀ فرود هلیکوپتر حامل آقای خمینی حاکمیت او برملت ایران بعنوان رهبر انقلاب و مالک الرقاب جان و مال مردم کشورعیان شد. فتنه گری علیه دولت (کشور) و ویران کردن هرآنچه دستآورد ملت ایران از نهضت مشروطیت تا آن زمان بشمار می رفت برای میراث داران مشروطیت بوضوح مشهود بود. ولی جو ترور و تزویر در آن روزها و سالیان پس از آن آنچنان رعبی ایجاد کرده بود که صدای اینان بگوش کمتر کسی میرسید.

در چنین فضایی اولیه ترین شرایط لازم برای پیوند تشکیلاتی نیروهای ملی پایبند به استقرار حاکمیت ملی و دمکراسی، جهت برنامه ریزی یک نیروی جایگزین، فراهم نبود.

از سی سال پیش تاکنون روزی نبوده که به هر بهانه و دستاویزخونی ریخته نشود؛  روزی نبوده که آب خوشی از حلقوم ملت پایین رفته باشد. حاکمین ضد ایرانی جدید(نه از لحاظ تبار خونی، بلکه از جهت تبار فرهنگی) برای دستیابی به مشروعیتی دور از دسترس از هر حربه ای استفاده کردند  جز از تنها وسیله ی مشروع و قابل قبول برای یک ملت آزاد و متمدن یعنی آنچه راه دموکراسی و قانون مبتنی بر آن نامیده می شود ، یعنی  راه متداول درکشورهای آزاد جهان.

طی سی سال گذشته ملت ایران شاهد همه گونه جنایت، بیعدالتی و غارت ثروتهای ملی خود توسط همین حاکمان جدید بوده است. درچنین شرایطی نسل جدیدی نیز درایران درحال رشد بود. حاکمان جدید در این  تصور به سر می بردند که با حربه ی تبلیغات دروغ و وارونه نوشتن تاریخ (مراجعه شود به کتابهای درسی)این نسل را به سربازان کر و کور ولی فقیه تبدیل خواهند کرد، غافل از اینکه هویت ایرانی با ریشه درتاریخی چندین هزارساله،  ازاین نسل قرن بیست و یکمی نیرویی پدیدار خواهد کرد  که  همه ی آنچه  ناحق  و ظلم طی این سی سال برآنان و پیشینیان آنان رفته است به چالش بکشد. در این دوره از تاریخ  ما، ایرانیان، مخصوصا جوانان کشورهرآنچه بوی ایرانی میدهد، و پذیرفته اند که با خلق و خوی ملی آنان سازگار است  بکارگرفته اند تا در مقابل این قوم ضد ایرانی ایستادگی کنند. روزی کورش و استوانه ی او را، روز دیگر فردوسی را سپر میکنند؛ زمانی دیگر ازشاعران بزرگشان قدرشناسی می کنند و بالاًخره، روزهای دیگری از نیاکان خود در نسل های گذشته،  همچوم پدران صدر مشروطه و حتی پادشاهی چون مظفرالدین شاه، به دلیل امضاء و صدور فرمان مشروطیت ده روز قبل از ارتحالش، به نیکی یاد می کنند. هرآنکس را که کوچکترین خدمتی به کشورشان کرده و یا قدمی در راه آن برداشته و یا در راستای احقاق حقشان سخنی گفته است ازآن خود میدانند. درگذشت آیت الله منتظری و قدردانی از او نمونۀ بارزچنین رفتار در عین حال هوشمندانه و منصفانه ای میباشد. روزهای برگذاری  مراسم عزاداری را برای اعتراض به ظلم حاکم همانگونه از آن خود میکنند که مراسم اعیاد باستانی را به حربه ای برای یادآوری هویت ملی خود و تاًکید برآن تبدیل کرده اند. تمام کوشش حاکمین جهت بیرنگ کردن یکی و پررنگ ترساختن دیگری به تیغی  دولبه تبدیل شده است که دست خودشان را می برد.

انسان ایرانی تابع آن هویتی است که آنرا طی قرون متمادی تاریخ پرفراز و نشیبش بطور کامل پذیرفته است و در برابرهرگونه دستکاری و دغلکاری در آن عکس العملی بشدت کوبنده از خود نشان میدهد. از همان روزهای آغازین و پایانی سلطۀ حاکمان ضد ایرانی، مردم هرکدام به درجات مختلف آگاهی خود از خویش در برابر چنین رفتار هایی واکنش نشان دادند؛ تا به امروز که ما هرروز شاهد رشادتهای همان نسل بعد از فتنه آقای خمینی و صحابه ی او هستیم. نسلی که سینه سپر کرده وعلیه تجاوز به حقوق اساسی خود آنچنان خرد از خود نشان داده است که جهانیان را به حیرت افکنده است. نسلی که دست های خود را به علامت اعتراض بالا می برد، مشتهای خودرا گره میکند، از خود دفاع میکند و میجنگد؛ میجنگد برای تنفس کردن، میجنگد برای زنده بودن، ولی در این جنگ و گریز از یاد نمی برد که  حرمت و جان اسیر دردستان او محفوظ است.

 اینجا نیز، یکی از عناصرهویت ملی او، جوانمردی زبانزد نیاکانش، راهنمای اوست، و نماد ِ درخشان این خصیصه، جهان پهلوانش تختی را سرمشق قرار می دهد. شعارهایش لطافت انسانی دارد. اوج آنرا وقتی می بینیم و دربرابر آن اشگ ازچشمانمان جاری میشود که اسیر خود را حفاظت میکند و برای رفع وحشتش  به او آب می دهد؛ و از آن لحظه او را از آن خود میکند!

برای برشمردن خصوصیات انسانی این نهضت ِ آزادیخواهی ملت ایران مثال ها فراوان است.

با توجه به آنچه رفت در می یابیم که عناصر مرکزی یا محورهای این نهضت را می توان در دو اصل اساسی بیان کرد: اصل اول تکیه بر هویت ملی ایرانی، و به تبع ِآن تمامیت ارضی این کشور، و اصل دوم حاکمیت ملی که بر سر راه خود هیچ مانع و رادعی را برنمی تابد، و به عبارت دیگر حاکمیتی است فارغ از هر نوع ایدئولوژی مبتنی بر امتیازاتی برای گروهی از "خواص"، مبتنی برتبعیض، و موجد تفرقه، خواه این ایدئولوژی به نام دین باشد، خواه بنام نژاد( مانند ایدئولوژی نازی) و خواه بنام فضیلت و رهبری یک طبقه ی اجتماعی بر طبقات دیگر. بنا براین دو محوراصلی راهنمای این نهضت حاکمیت تام ملت (دموکراسی عرفی، یعنی تنها شکل واقعی دموکراسی) است و تاًکید دائمی بر هویت ملی ایرانیان!

نیز، با توجه به تجربه ی ویرانگرسی ساله ی گذشته، درحال حاضر، حساس تر و شاید مهمترین اصل نهضت آزادیخواهی ملت ایران اصل جدایی دین از دولت است که یک بار به صورتی که با اندک ابهامی آمیخته بود درقانون اساسی مشروطه نهادینه شده بود و حال باید با روشنی قطعی تری مورد تاًکید قرارگیرد.

از این روست که ملت ایران در هر فرصتی تصور خود درباره نحوۀ درست حکومت  بر مردمی آزاده و گردن فراز، و نماد والای آن را که حکومت قانونی دکتر محمد مصدق بود، به رخ این اجامر ِضد ایرانی می کشد.

شعار ِ: «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» خود گویای عمق خواست های ملت ایران جهت دستیابی به حقوق اساسی او درمیان دستآورد های مشروطیت و به منظور به پس راندن ایدئولوژی سخیف و تبهکارانه ی مشروعه میباشد. این شعار آنچنان  حاکمان را برانگیخته و آنان از شنیدن آن چنان احساس خطری می کنند که  از حرکاتشان می توان دید که از زمان طنین آن در فضای کشور بر پایه  های خود می لرزند.

اینک دیگر مردم دنیا  نیز به  این واقعیت پی برده اند، و این فرمانروایان بی ریشه نیز باید به این حکم ملت و تاریخ گردن گذارند، که بعد از سی سال کاسۀ صبر مردم ایران لبریز شده و هوشیارترین و زنده ترین فرزندان آن سینه سپر کرده اند تا بساط  نامشروع "مشروعه" ی حضرات را جمع کرده حاکمیت ملت خود را اعمال نمایند.

البرز هرازی

 alborz.harazi@yahoo.com

 

_______________________________________________________________

مقالات منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر سياست و اهداف نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران نميباشند. حق ويرايش اخبار و مقالات ارسالی برای هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.