نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران

N A M I R

‏دوشنبه‏، 2022‏/11‏/28

 

 

قیام ایران، شماره ۶ مسلسل ۱۳۱ دور جدید

پنجشنبه ۵ دی ۱۳۶۴

۲۶ دسامبر ۱۹۸۵

 

 فؤاد روحانی

مصدق و نهضت ملی در کشاکش چپ و راست

(۳)

اولین کنگرهی حزب کمونیست ایران

در تاریخ ۲۳ ژوئن ۱۹۲۰ (۲ تیر ۱۲۹۹) کنگرهای که بعد، اولین کنگرهی «حزب کمونیست ایران» خواندهشد، در انزلی تشکیلیافت. طی آن «فرقهی عدالت» نام خود را به «حزب کمونیست ایران» تغییرداد و قطعنامههایی به تصویب رسید که وابستگی حزب و جمهوری گیلان را به روسیهی شوروی و الزام آنها را به تبعیت از مرام کمونیستی یعنی مبارزه با سرمایهداری جهانی و برقرارنمودن دیکتاتوری پرولتاریا در گیلان و آذربایجان با پشتیبانی شوروی رسماً اعلام کرد. اما در جریان کنگره، یک اختلاف نظر بین پیروان میرزاکوچکخان -که از ابتدا وجود داشت- شدت پیدا کرد و منجر به دودستگی شد. یک دسته طرفدار سوسیالیسم در چارچوب ناسیونالیسمبورژوا و خواهان میانهروی و حتی همکاری موقت و مصلحتی با طبقات سرمایهدار و پرهیز از اقدامات افراطی و اکتفا به اصلاحات اساسی و محدود کردن اختیارات شاه بود. در حالی که دستهی دیگر، برعکس، شدت عمل را بخصوص در مبارزه با نفوذ مذهب و سلب حق مالکیت از زمینداران و فراهمآوردن مقدماتِ حمله به پایتخت برای برانداختنِ حکومت، تجویز میکرد. پس از مباحثات، سرانجام دستهی دوم به رهبری احساناله‌‌خان، سلطانزاده و جوادزاده بر دستهی اول که میرزاکوچک‌‌خان طرفدار آن بود، غلبه کرد. اما در نتیجهی این شکاف، بین ناسیونالیسم متمایل به کمونیسم و کمونیسمِ صِرف، میرزاکوچک‌‌خان در تاریخ ۲۸ تیر ۱۲۹۹ از حزب استعفا کرد و به اتفاق پیروانش روانهی جنگل شد و به این ترتیب مرحلهی اولِ جمهوریِ گیلان پایان یافت. پس از آن، حزب کمونیستِ ایران به رهبری احساناله‌‌خان بدون رقیب و معارض، به فعالیتِ تماماً کمونیستی پرداخت. لنین غیاباً به ریاست افتخاری حزب تعیین و سلطانزاده مأمور ملاقات و مذاکره با او شد.

در تاریخ ۹ مرداد ۱۲۹۹ احساناله‌‌خان حکومت جدیدی در رشت به عنوان «کمیتهی ملی نجات ایران» با ۷ کمیسار بجای کمیسارهای جمهوری گیلان برقرار کرد. از جمله مقرراتی که حکومت او به فوریت وضع کرد منع پرداخت مالالاجاره به مالکین و تسلیم آن به خزانهداری انقلاب، تحویل سهم مالکین، از محصولاتِ زمین به حکومت و مصادرهی خانههای بزرگ برای جا دادن به مأمورانِ حکومت بود. ولی عمل عمدهای که حزب در اواخر مرداد در صدد انجام آن برآمد اعزام قوا برای حمله به پایتخت بود ولی ارتش انقلابی حزب، در همان مرحلهی مقدمات از طرف نیروهای حکومت مرکزی سرکوبشد. در اوایل سپتامبر ۱۹۲۰ (شهریور ۱۲۹۹) «کنگرهی مردم شرق» که از چند ماهِ قبل ترتیب تشکیل آن دادهشده و دعوتی از مسکو و بادکوبه به «مردم ستمدیدهی ایران و ارمنستان و ترکیه» برای حضور در آن فرستادهشدهبود در بادکوبه انعقادیافت. در این کنگره که ۱۹۲ نماینده از مردم ایالات شمال ایران در آن شرکت داشتند، بحث فراوان دربارهی سازگار بودن یا نبودن کمونیسم با ناسیونالیسم صورت گرفت. رئیس کنگره (زینوویف Zinoviev) در سخنرانی افتتاحی، تکیه روی لزوم جهاد علیه امپریالیسم انگلیس و برقراری رژیم کمونیستی در سراسر جهان گذاشت، اما بیشتر نمایندگان از جمله سه ناطقِ ایرانی از نقطه نظرِ ناسیونالیسم سخن گفتند به طوری که سخنگویان کُمینتِرن Comintern تذکر دادند که مبارزهی کمونیسم یک مبارزهی طبقاتی در سراسر جهان بدون توجه به مرزهای ملی است و اتکا به هرگونه مرام ملی با آن منافات دارد. اما با این حال زینوویف اظهارکرد که چون شرق هنوز رشد کافی برای پذیرش کمونیسم ندارد کمینترن حاضر است با عناصر ناسیونالیسم و دموکرات و انقلابی، همکاری و در ضمن از جنبشهای ضعیف کمونیستی پشتیبانیکند. بالاخره نتیجهی چشمگیری از این کنگره به دست نیامد ولی قطعنامهای دایر بر توصیهی برقراری «حکومت شوروی در شرق» و ریشهکنکردنِ «سرمایهداری جهانی» تصویبشد و شورایی به نام «شورای تبلیغِ نهضتِ مردم شرق» با هفت عضو که دو نفر از طرف کمیتهی اجرایی کُمینتِرن تعیین میشدند تشکیلیافت. یک سال بعد، هنگام تشکیلِ سومین کنگرهی کمینترن در مسکو، بار دیگر موضوعِ ارتباطِ کمونیسم و ناسیونالیسم مطرح [و موردِ] مذاکره قرارگرفت و سخنگویان شوروی تأکید کردند که کمینترن فقط از فعالیتِ واقعیِ کمونیستی میتواند پشتیبانیکند و با ناسیونالیسمِ صِرف به هر عنوان و به هر لباس که جلوهکند مخالف است و به نمایندگان حاضر در کنگره توصیه کردند که باید اقدام به تبلیغاتِ ضدناسیونالیستی را وظیفهی خود بدانند. اما بعضی از نمایندگان کشورهای اسلامی چنین اظهارنظرکردند که در شرق میانه هرگونه نهضت انقلابی لااقل در مرحلهی ابتدایی باید در چارچوب ناسیونالیسم صورتپذیرد.

پس از مراجعت نمایندگان ایرانی از کنگرهی بادکوبه، حزب کمونیست ایران کمیتهی مرکزیِ جدیدی تعیینکرد و در صدد تجدید نظر در برنامهی فعالیت خود به نحوی که با مقتضیات اجتماعی و اقتصادی کشور وفقدهد، برآمد. تجربهی نهضت گیلان نشان دادهبود که اقدام به برقراری نظام کمونیستی در ایران بدون مقدمه به نتیجهنمیرسد و مقدمهی ضروری شروع انقلاب، در طبقاتِ بورژوا است. بنابراین حزب لازم دانست جبههی ائتلافی جدیدی به وجود آورد که کمونیست و غیرکمونیست در آن شرکت داشته و برای پایهگذاری تحولات آینده همکاریکنند. در تعقیب این تصمیم، رهبران حزب با میرزاکوچک‌‌خان تماسگرفته و در اردیبهشت ۱۳۰۰ بین حزب کمونیست و کمیتهی انقلابیِ احساناله‌‌خان و جنگلیها توافق حاصل شد در اینکه مشترکاً به عملیات ضدانگلیسی و حکومت مرکزی ادامهدهند. در نتیجهی اقداماتی که برای تحکیم ائتلاف جدید به عمل آمد؛ از جمله شورای روستاییان جنگل به ریاست حیدرخان تشکیل شد، در تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۰۰ تشکیل دوبارهی جمهوری گیلان اعلام گردید. اما این سازمانِ نوبنیاد دیری نپایید چون در این اثنا بر اثر تغییراتِ عمدهای که پیش آمدهبود اصولاً نهضت جنگلی و کمونیسمِ گیلان رو به پایان میرفت. از یک سو اختلاف باطنیِ میرزاکوچکخان با کمیتهی انقلابی حزب و عمّال آن همچنان باقیبود و حتی منجر به توطئهای علیه آنها و قتل حیدرخان گردید و از سوی دیگر حکومت مرکزی شروع به تهیهی مقدماتِ حمله به گیلان نمود و از همه مهمتر سیاست دولت شوروی نسبت به ایران تغییر یافت. عهدنامهی مودّت بین شوروی و دولت ایران که در تاریخ ۲۶ فوریه ۱۹۲۱ (۷ اسفند ۱۲۹۹) منعقد شدهبود. نتیجهی تجدید نظر شوروی در روابطش با ایران و رسیدن به این نتیجه بود که مصلحت شوروی، در سازش با دولت ایران است. فلسفهی این تغییر روش در رسالهای که دو سال بعد به قلم یک نویسندهی شوروی در مسکو منتشر شد به این عبارت بیان شدهاست:

«برای دولت شوروی تأسیس جمهوریهای مصنوعیِ شوروی در ایران بهکلی بیفایده است. مصلحت حقیقی شوروی در این است که ایران پایگاهی برای حمله به بادکوبه نشود. اگر ایران بر طبق عهدنامه ۱۹۲۱ عمل کند در آن صورت نوع حکومت و طریقهی حل مسئلهی کشاورزی در ایران منحصراً مربوط به مردم ایران خواهدبود.»(۱)

بهاینترتیب دولت شوروی نشانداد که حفظ منافع خود را بر پشتیبانی از نهضتهای مخلوق یا تحتالحمایهی خود مقدم میشمارد چنانکه در مرحلهی سومِ کمونیسم در ایران (در مورد غائلهی آذربایجان) نیز همینگونه عمل کرد.

 همانطور که در عهدنامه مقرر شدهبود، ارتش سرخ در پایان شهریور ۱۳۰۰ خاک ایران را ترککرد. قوای اعزامی حکومت ایران که یک ماه قبل، حمله به شورشیان را آغاز کردهبود در اوایل آبان به غائلهی گیلان خاتمهداد. احسانالهخان به شوروی فرار کرد و میرزاکوچکخان اعدام شد و به این ترتیب اولین مرحلهی نفوذ کمونیسم در ایران بدون ایجاد هیچ اثر پایدار به پایان رسید. اما از نظر شوروی، شورش سهسالهی گیلان یک جنبش بیثمر تلقی نمیشد چون در هر حال قیامی ولو بیاثر علیه نظام فئودال بود و بخصوص نشانمیداد که احساسات ملی را میتوان در فرصت مناسب برای ایجاد یک انقلاب موثر کمونیستی برانگیخت.

بعد از خروج ارتش سرخ از ایران حزب کمونیست ایران پایگاهی برای خود در بادکوبه برقرار کرد با این قصد که خود را برای هرگونه تجدید فعالیت در آینده آماده نگاهدارد، اما منشاء اثری نبود و تعداد اعضای آن بهسرعت کاهشیافت به طوری که در سال ۱۹۲۴ که کنگرهی پنجم کمینترن تشکیلشد شمارهی آنها از ۴۵۰۰ نفر در سال ۱۹۲۱ به ۶۰۰ نفر تنزل کردهبود و به این جهت کنگره در واقع حزب را نادیدهگرفت. اما حزب همچنان در حالت کُمون باقی ماند تا سال ۱۹۲۷ که تصمیمگرفت کنگرهی دوم خود را در ارومیه تشکیلدهد. علت این تصمیم پیدایش نشانههایی بود از اینکه روش شوروی نسبت به ایران در شرف تغییر است. ارزیابی جدید مقامات شوروی از اوضاع ایران مبنی بر نارضایی از طرز عمل رضاشاه بود. آنها شکایت میکردند از اینکه رضا‌‌شاه بعد از شروع سلطنت بدواً از اتحادیههای کارگران استفاده کرده و بعد آنها را در حقیقت از بین بردهاست و نظام کهنه را با سلطهی انگلیس بر اقتصاد کشور بخصوص بهوسیلهی امتیاز نفت جنوب ابقا نموده و به طور خلاصه هیچ عملی برای کمک به نجات ایران انجام ندادهاست.

کنگرهی ارومیه طرحی برای فعالیت جدید حزب تهیه کرد با هدف تأسیس یک حکومت زحمتکشان و مبارزه علیه حکومت رضاشاه و نفوذ سیاسی و اقتصادی انگلیس بهوسیلهی هماهنگ کردن فعالیت طبقات مختلف یعنی کارگران، روستاییان، صنعتگران و انتلکتوئلهای شهری. این برنامه در ششمین کنگرهی کمینترن در سال ۱۹۲۸ مطرح و تصویبشد. آنگاه حزب در اجرای برنامهی جدید تصمیمگرفت ماهیت واقعیِ خود را زیر عنوان مراکز فرهنگی و باشگاههای ورزشی پنهانکند و ضمناً کارگران را تحریک به اعتصاب و شورش کند کما‌‌اینکه توانست کارگران صنعت نفت خوزستان را در بهار سال ۱۳۰۸ وادار به اعتصاب نماید. اما دولت از واقعیت امر آگاه بود و اقدام جدی برای جلوگیری از عملیات حزب بهعملآورد.

گروه دکتر آرانی

وضع ایران در سالهای اول دههی ۱۳۱۰-۱۳۲۰ ترکیبی از عوامل مختلف بود که به طور واضح نشانمیداد اجتماع ایران در آستانهی دگرگونیهای مهمی در اندیشه و عملِ سیاسی و اجتماعی قراردارد. ایران هر روز به محیط بین المللی نزدیکتر و با افکار و جنبشهای سیاسی غرب آشناتر میشد. از یک‌‌سو پیدایش فاشیسم در اروپا، آزادیخواهان و روشنفکران ایران را متوجه کردهبود به اینکه طرز حکومت رضاشاه دیر یا زود ایران را نیز مواجه با فاشیسم یا دیکتاتوری مطلق خواهد کرد و بنابراین مبارزه با آن ضرورت دارد و از سوی دیگر دانشجویان ایرانی در اروپا با اندیشههای سوسیالیسم و مارکسیسم آشناشده و در نتیجهی مطالعهی نوشتههای مارکس و انگلس، قویاً معتقد شدهبودند به اینکه نشر و ترویج اصول آن در ایران کمک به تغییر پایههای اجتماع و اقتصاد و تسریع شکست نظام موجود که آن را محکوم به فنا میدانستند، خواهدنمود. در سال ۱۹۳۰ دانشجویان معترض به رژیم ایران، کنگرهای در شهر کولونی [شهر کلن در آلمان، به فرانسوی: Cologne] تشکیلداده و ضمن سخنرانیها رضاشاه را آلت امپریالیسمِ انگلیس خواندند و خواستار برکناری او و تأسیس جمهوری و آزادکردن زندانیان سیاسی شدند. سال بعد نیز گروهی از آنها در شهر مونیخ گردآمده تصمیم به همکاری با عوامل کمونیستی در ایران و تأسیس نشریهای به نام «پیکار» گرفتند ولی دولت آلمان به درخواست رضاشاه آن نشریه را توقیفکرد.

 افکار نوین و انقلابی همیشه در افراد پیشرو و پیشآهنگ مجسم میشود. عامل اصلیِ نشر اصولِ مارکسیسم در ایران، فرد برجستهی روشنفکری به نام دکتر «تقی آرانی» بود که در دورهی دانشجویی در آلمان به هستهی مارکسیسم گرویده و تصمیم به ترویج آن در ایران گرفتهبود. وی بعد از تکمیل تحصیلاتش در سال ۱۳۰۹ به ایران بازگشت. در آن تاریخ، حزب کمونیست ایران با بازسازی ناشی از تصمیمات کنگرهی ارومیه هنوز وجودداشت اما از دو سال قبل، دولت دست به اقدامات شدیدی علیه کمونیستها زدهبود؛ همهی سازمانِ حزبِ کمونیست را کشف و افرادِ منتسب به آن را دستگیر کردهبود. در خرداد سال ۱۳۱۰ لایحهای به تصویب مجلس رسید که طبق آن عضویت یا شرکت در هر گونه جمعیتی، چه پنهان چه آشکار که مرام اشتراکی یا افکار ضد قانون اساسی را تبلیغ کند غیرقانونی اعلام شد و مجازات مرتکب چنین جرم، حبس از سه تا ده سال مقررگردید. در این ضمن دکتر آرانی مراجعت نمودهبود و گروهی جوانان پیرامون او گرد آمدهبودند و دربارهی مسائلی در سطح کلیِ فلسفی، اجتماعی، اقتصادی، هنری و بخصوص در اطراف تألیفات مارکس و انگلس و اصول مارکسیسم بحث میکردند. این افکار به مرور بین جوانان روشنفکر، هواخواهِ زیاد پیدا کرد و جنبشی در محیط سلولهای زیرزمینی با هدف نشر و تبلیغ آن بهوجودآمد. دکتر آرانی این جنبش را به وسیلهی انتشار مجلهای به نام «دنیا» که مقالاتی در توضیح ماتریالیسمِ دیالکتیک و مفهوم ماتریالیستِ بشریت و سایر مسائل مربوط به ایدئولوژی مارکسیست در آن نوشتهمیشد و همچنین به وسیلهی تماسهای فردی و دستهجمعی، رهبری میکرد. وی برای به ثمر رساندن این فعالیت تصمیمگرفت جوانانِ علاقمند به نشرِ افکارِ مترقی و آزادیخواهانه و پایه گذاری مبارزه علیه دیکتاتوری و اختناق را متشکلکرده، یک حزب کمونیستِ نوین تاسیسنماید. از آنجا که تشکیل چنین حزب از لحاظ بینالمللی، مستلزمِ کسبِ موافقتِ کمینترن بود و کنگرهی آن در سال ۱۹۲۵ (۱۳۱۴) در مسکو تشکیلمیشد، دکتر آرانی برای اخذ تماس با مقامات کنگرهی مزبور به مسکو رفت و موافقت کنگره را جلبنموده به تهران مراجعهکرد و در سال ۱۳۱۴ حزب جدید کمونیست ایران را تشکیلداد.

یک ویژگیِ این دومین جلوهی سازمان کمونیستی در ایران، استقلال نسبی آن از نفوذ روسیه بود. در واقع کمونیسمِ دوم این فرق را با کمونیسم اول و سوم داشت که نه زیر نظارتِ مستقیم شوروی بود و نه همزمان با ورود ارتش سرخ به ایران بهوجودآمدهبود. در این زمینه یکی از رهبران سابق حزب توده چنین میگوید: «تنها نهضت کمونیستیِ مستقل و واقعی ایران، نهضت اصیل -منظورم نهضتی است که نه دخالت و نه وجود قوای خارجی در تشکیل و توسعهی آن تأثیر نداشت- نهضتی بود که دکتر آرانی بهوجودآورد و این سازمان از روشنفکرانی تشکیلشدهبود که در زمان لو رفتن فقط ۵۳ عضو داشت.»(۲)

فعالیت زیرزمینی گروه آرانی که تعداد افراد آن، اعم از عضوِ حزب و هواخواهِ غیرِ‌عضو در سال ۱۳۱۶ به ۵۳ نفر رسیدهبود، در آن سال متعاقب توزیع بیانیهای در روزِ جشنِ کارگر (اول مه =۱۱ اردیبهشت)، ناگهان متوقف شد. روز ۲۱ اردیبهشت در حدود ۴۰ نفر از گروه آرانی بازداشت و بقیه به تدریج تا اوایل خرداد دستگیرشدند و به اتهام نشر بیانیهی مزبور، تشکیل یک سازمان سرّیِ اشتراکی، تحریک اعتصاب در دانشکدهی فنی و کارخانهی نساجی اصفهان و ترجمهی کتاب «سرمایه» مارکس محاکمهشدند. در جریان محاکمه، دکتر آرانی اقدام خود را در کمک به تحقیق و نشر افکاری که در سطح جهانی دارای کمال اهمیت بود، انکارنکرد و خطاب به دادگاه گفت: «اگر شما لباس غربی، تأسیسات غربی، تکنولوژی غربی و طرز زندگی غربی را قبول میکنید، باید فلسفههای سیاسیِ غرب را نیز قبولکنید.»

این دفاع و مدافعاتِ دیگر متهمان در دادگاه تأثیر نکرد و در آبانماه ۱۳۱۷ دادگاه به محکومیت همهی متهمان، به استثنای دو نفر، رأی داد. ده نفر از آنها به حداکثر کیفر، یعنی ده سال زندان محکوم شدند. یکی از آنها دکتر آرانی بود که در سال ۱۳۱۸ در بیمارستان به علت غفلت عمدی در معالجه، درگذشت و خاطرهی مهیجی از خود به عنوان شهید نهضتِ کمونیسمِ ایرانی، باقیگذاشت. رأی دادگاه در اکثر محافل، غیرعادلانه تلقی شد. از جمله سفیر انگلیس طیِ گزارشِ موضوع به لندن چنین گفت: اینگونه محکومیتها برای عملی که بیش از شرکت در یک جمعیتِ مناظرهی دانشجویی نبوده، بیش از اندازه سخت است و نشانهی نارضایی از رژیمی است که میخواهد به دیگران که دارای همینگونه افکار چپگرا هستند درس عبرتی بدهد.»(۳)

به این ترتیب با دستگیری و محکومیت گروه ۵۳ نفره، مرحلهی دومِ سازمانِ کمونیستیِ ایران پایان یافت.

حزب توده

سومین جلوهی کمونیسم در ایران، نتیجهی مستقیمِ اشغالِ نظامی ایران به وسیلهی نیروهای متفقین طی جنگ دوم جهانی بود. به دنبالِ این واقعه (شهریور ۱۳۲۰) زندانیان سیاسی بخشیده و اعضای گروه سابقِ آرانی از حبس آزاد شدند. بیشتر آنها بیدرنگ به سلیمانمیرزا اسکندری که سابقهی برجستهای در حزب دموکرات داشت و از پایه گذاران عمدهی سوسیالیسم در ایران بود پیوستند و از نو به فعالیت پرداختند. اوضاع عمومی ایران بعد از استعفای رضاشاه برای این تجدید فعالیت مساعد بود. تضییقات، فشارها و حالت اختناق در فضای سیاسی، تخفیفیافته و قانون خرداد ۱۳۱۰ عملاً به حال تعطیل درآمدهبود. افراد و مطبوعات در اظهار و نشر افکار و عقاید، احساس آزادی میکردند و در نتیجهی اوضاع بیست سال گذشته، محیط عمومی و روحیهی طبقات کارگر و صنعتگر و روستا بخصوص برای تغییرات اساسی، مناسب بود. در این وضعِ مساعد، در مهرماه ۱۳۲۰ سازمان جدیدی به نام «حزب توده» با مرام کمونیستی ولی بدون تظاهر به آن تشکیلیافت و با انتخاب کمیتهی موقت بلافاصله به فعالیت پرداخت و بنا را بر احیای اتحاديههای کارگری و تبلیغ سوسیالیسم بهوسیلهی مطبوعات حزبی گذاشت. حزب توده اولین کنفرانس ایالتی خود را در سال ۱۳۲۱ و اولین کنگرهی حزبی را در سال ۱۳۲۳ تشکیلداد و سپس از دولت خواستار اجرای اصلاحات سیاسی و اجتماعی شد و در جریان انتخابات مجلس چهاردهم شرکتکرد و نامزدهایی از طرف خود معرفی کرد که یا عضو حزب یا بخصوص خواهانِ تحکیمِ دوستی با شوروی بودند. انتخابات تبریز منجر به انتخاب نُه عضو حزب توده شد که یکی از آنها (پیشهوری) به اکثریت آراء مجلس، به علت سابقهی کمونیستی رد شد.

حزب توده در برنامهاش خود را مدافع منافع طبقات محروم، قهرمان استقلال و آزادی ایران و علاقهمند به دوستی ایران با همهی کشورهای آزادیخواه معرفی و کوششمیکرد که خود را به عنوان پیرو آرمانهای ناسیونالیستی گروه آرانی بشناساند و هویت کمونیستی خود را حتیالامکان پنهانکند. سخنگوی حزب در مجلس، نه تنها دم از کمونیست نمیزد بلکه حتی مدعی بود که حزب، رنگ سوسیالیست هم ندارد. وی گفت: «حزب ما به هیچ عنوان صفت سوسیالیستی ندارد بلکه یک سازمان دموکراتیک است که جبر تاریخ آن را بهوجودآوردهاست.»(۴)

از ابتدا واضح بود که اینگونه اظهارات مطابق با حقیقت نیست. اما بزودی هرگونه تردید در این باب رفع شد زیرا حزب بنا را با جدیت تمام بر حمایت از منافع و سیاست شوروی گذاشت. این واقعیت به خصوص بر ناظران خارجی آشکار بود. یک گزارش سی.آی.ای مربوط به این زمان چنین مینویسد:

«هر چند حزب توده خود را یک نهضت اصلاح طلب بومی با تمایلات مارکسیستی معرفی میکند ولی عملاً چیزی جز حزب کمونیست ایران نیست ... همهی قرائن نشان میدهند که حزب توده مثل احزاب کمونیستیِ کشورهایِ دیگر، مستقیماً با شوروی مربوط است و از آن دولت دستور میگیرد.»(۵)

هم، نمایندگان حزب توده در مجلس و هم، رهبران حزب در خارجِ مجلس در همهی مسائلی که با منافع شوروی ارتباط داشت از آن منافع دفاع و پشتیبانی میکردند.

بین سالهای ۱۳۳۰ و ۱۳۲۶ حزب توده در چند موردِ مهم، جانبداری خود را از سیاست و مقاصد شوروی آشکارکرد. چند مورد عمده را یادآوری میکنیم:

                    ·پشتیبانی از اقدامات شوروی برای بهدستآوردنِ امتیاز نفت در شمال.

                    ·ترتیب تظاهرات علیه دولت ساعد که در برابر تقاضای شوروی مقاومتمیکرد.

                    ·تأیید جنبشهای تجزیه طلبی در آذربایجان و کردستان که شوروی آن را بهوجودآوردهبود

                    ·تبلیغ این فکر که ایران باید ایالات شمال را به عنوان منطقهی امنیتی شوروی بشناسد و سیاست خارجی خود را بر پایهی تعادل مثبت قراردهد، یعنی برای روسها در شمال امتیازاتی نظیر آنچه انگلیسیها در جنوب از آن برخورداربودند قائل شود.

یکی از رهبران حزب (دکتر رادمنش) نظریهی حزب را دربارهی سیاست خارجی ایران به این عبارت بیان میکرد که ایران باید آلت حفظ تعادل بین دو قدرت خارجی باشد و نباید آن تعادل را برهمزند بلکه باید آن را محکمتر کند.

واضح است که اگر دولت ایران به توصیهی حزب توده عملمیکرد و اگر سفارش دولت انگلیس به ایران که بهتر است با درخواستهای شوروی موافقت کند، مورد قبول واقعشدهبود همان وضع برقرارمیشد که در قرارداد تقسیم ایران به دو منطقهی نفوذ، پیشبینی شدهبود.

در مرحلهی سوم نفوذ کمونیسم در ایران، مثل مرحله اول، حزب توده از وجود نیروهای روسیه در خاک ایران کاملاً استفادهکرد. اگر شوروی بر طبق شرایطِ قراردادِ سهجانبهی سال ۱۳۲۱ بین متفقین و ایران، عمل کردهبود شاید حزب توده کمتر مورد سوءظن و انتقاد قرارمیگرفت اما شوروی به تعهدات قراردادی خود عمل نکرد. در قرارداد تصویب شدهبود که غرض از اشغالِ ایران فقط برقراری و حفظ خطوط ارتباط با روسیه است و متفقین استقلال و حمایت ارضی ایران را محترم شمرده و در ظرف ششماه، بعد از پایان جنگ، خاک ایران را ترکخواهندکرد. اما شوروی از مصونیتی که طبق قرارداد به دستآوردهبود به طرز فاحشی سوء استفاده کرد. نیروهای شوروی در منطقهی اشغالی خود، نوعی رفتارمیکردند که گویی منطقهی یک دشمن شکستخوردهاست. از ورود مأموران و قوای دولتی به شمال جلوگیری میکردند، مواد خواربار را میخریدند و به خارج کشور میفرستادند. از حمل غلهی مازادِ مصرفِ شمال، به جنوب که در مضیقهی مواد غذایی بود ممانعتمیکردند و باعث بروز قحطی در بعضی نقاط میشدند. مأموران شوروی تعداد زیادی از افرادِ قفقازیِ ترکزبان را وارد آذربایجان کردهبودند که از اهالی محل تمیزدادهنمیشدند و آنها را به تبلیغات و اخلالگریهای کمونیستی مشغولمیداشتند. شوروی با این گونه عملیات، جنبشهای تجزیهطلبی را اگر خودبهخود بهوجودنمیآورد، دستکم جداً تقویت میکرد و به طور خلاصه در مدتزمانی که گفتهشد عملاً رژیم کهنهی تزاری را در شمال ایران با انعکاساتی در سایر مناطق کشور برقرارنمود و در همهی فعالیتهای خود بر فرمانبرداری حزب توده تکیهمیکرد.

طی مذاکراتِ اولین کنگرهی حزب توده (۱۳۲۳)، یک اختلاف مهم بین شرکتکنندگان ظاهرشد که دوسال بعد منجر به دودستگی جدی و انشعاب گردید. اختلاف اصولاً بر سر ماهیت واقعی حزب و چگونگی تعهدات و سیاست ناشی از آن بود. بعضی بخصوص خلیل ملکی عقیده داشتند که حزب با تبعیت از صفت کمونیستیِ خود (هرچند این صفت رسما اعلام نشدهبود) نمیبایست در انتخابات شرکتمیکرد چون روش انتخابات مطابق با اصول دموکراسی، که رعایت آن از حزب انتظار میرفت، نبود. همچنین این مطلب مطرحمیشد که اکنون که پایان جنگ نزدیک است باید به آینده اندیشید و تصمیمگرفت که آیا پس از آن نیز حزب باید با متفقین، که انگلستانِ امپریالیست یکی از آنها بود، همکاری کند یا نه؟ در جریان کنگره این اختلاف و مباحثات بهجایینرسید ولی به صورتِ خمیرمایه برای تحولات آینده، باقیماند. کنگره هرچند در این مسائلِ اساسی تصمیمینگرفت ولی اساسنامه و برنامهی عملی حزب را تصویب کرد. سپس رهبرانِ حزب به تنظیمِ امورِ سازمانی پرداختند و ارکانِ حزب یعنی کمیتهی مرکزی، کمیسیونِ کنترل و دفترِ سیاسی را برقرارکردند، آنگاه نمایندگانِ حزب در مجلس، مطالبِ مختلفی تحت عنوانِ لزومِ قانونگذاری طرحکردند که مهمترین آنها تدوین قوانین کار و انتخابات و تأسیس شوراهای محلی و فروش املاک دولتی بود.

در مجلس شورا، حزب توده با هشتنماینده، هنگام بحث دربارهی مسائل مهم که فشار شوروی در آن دخالت داشت در برابر جبههی مخالف یا جناح راست تنها بود. اما در بعضی موارد مانند مورد طرح اعتبارنامهها با عدهای نمایندگان که به حزب تعلقنداشتند، همکاری میکرد. از جمله هنگامی که اعتبارنامهی [سید ضیا] طباطبایی مطرحشد، به گروهی که او را آلت ارتجاع و خواهان برگشت به اوضاع قبل از جنگ میدانستند، پیوست. بدیهی است که در صفآراییِ وکلای مجلس، نمایندگان حزب توده جزء اقلیتی بودند که برخلافِ اکثریت، با دولتهایی که یکی به دنبال دیگری بر سرِ کار میآمدند و تعلق به جناح راست داشتند، ضدیت میکردند. اما فرق آنها با مخالفانِ دیگر در این بود که، به طوری که گفتهشد، هرجا پای منافع شوروی به میان میآمد، با کمال وضوح و جدیت از آن منافع دفاعمیکردند. اشغال ایران بهوسیلهی نیروهای متفقین در مورد انگلستان و آمریکا موجب بروز اختلافاتی بعد از جنگ نگردید زیرا آن دو دولت به طوری که وعدهدادهبودند نیروهای خود را بعد از پایان جنگ از ایران خارجکردند اما دولت شوروی برعکس، نه تنها نیروهای خود را بر آن داشت که به مداخلات ناروای خود در مناطق اشغالی ادامهدهند بلکه آنها را صراحتاً وسیلهای برای تثبیت و ابقای نفوذ سیاسی و اقتصادی خود در ایران قرارداد. به این ترتیب بعد از پایان جنگ اختلاف مهمی در سه موضوع بین دولت ایران و شوروی بهوجودآمد که اینک به شرح آن میپردازیم. این سه موضوع عبارتند از:

                    ·مسئلهی امتیاز نفت شمال

                    ·عدم تخلیهی ایران از نیروهای شوروی

                    ·و پشتیبانی از جنبش تجزیه طلبی آذربایجان و کردستان.

---------------------

منابع:

 ۱) نقل از کتاب The communist Movement in IRAN: Zabih صفحه ۴۱.

۲) دکتر کشاورز: من متهم میکنم صفحه ۱۸، تقریباً همهی اعضای گروه، ۵۳ نفر از طبقهی انتلکتوئل بودند. شمارهیافراد صنعتگر و کارگر و روستا از ۹ نفر تجاوز نمیکرد.

۳) از آرشیو اسناد دولتی انگلیس شمارهی FO371/1938-21870.

۴) آوانسیان به نقل از کتاب ذبیح، صفحه ۹۲.

۵) The united states and IRAN: a documentary history, 1980 , صفحه ۲۰۰.

 

(قسمت آینده: شوروی و نفت شمال)

 

مصدق و نهضت ملی در کشاکش چپ و راست (۱)

مصدق و نهضت ملی در کشاکش چپ و راست (۲)

 

 

منبع: قیام ایران

(تبدیل از نسخهی چاپی قیام ایران،

بازنویسی و نشانهگذاری متن: نامی کارخانه)

_________________________________________________________________

مقالات منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر سياست و اهداف نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران نميباشند. حق ويرايش اخبار و مقالات ارسالی برای هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.