خاطرات آقای
دکتر حسن
ذوالنور از
برادرش حمید
توضیح:
نوشتهی
زیر خاطرات
آقای دکتر
حسن ذوالنور
از دوست عزیز
و فراموشنشدنی
ما، زندهیاد
مهندس حمید ذوالنور
میباشد که
لحظاتی چند
قبل از آغاز
مراسم یادبود
وی، بتاریخ ۵
اوت ۲۰۱۸،
پاریس، به
دست ما رسید.
نسخهی دریافتی
به علت نقایص
چاپی مستلزم
تصحیح و رونویسی
بود و بدین
جهت در مراسم
اعلام شد که
متعاقباً
انتشار خواهد
یافت.
از آنجا
که مضمون پیام
آقای دکتر
حسن ذوالنور
به مراسم ۵
اوت ۲۰۱۸
(مطابق با ۱۴
مرداد، روز
مشروطیت)،
حاوی نکات بسیار
ارزندهای
میباشد، با
صلاحدید ایشان
متن رونویسی
شد و اکنون به
مناسبت
سالگرد
فِقدان دوست
عزیز و
ارجمندمان
زنده یاد
مهندس حمید
ذوالنور
منتشر میشود.
هیئت
تحریریه
با سلام
حافظ آن
ساعت که این
نظم پریشان مینوشت
طایر
فکرش به دام
اشتیاق
افتاده بود
این
نوشته بهصورت
تداعی آزاد،
خاطرات
پراکنده و پریشان
من از برادرم
حمید
ذوالنور میباشد.
امروز
سالگرد
مشروطیت است.
حمید، دکتر
مصدق را دوست
میداشت.
اجازه دهید
از دکتر مصدق
و ﻣﺤﻣدعلی
شاه بگویم. ﻣﺣﻣﺩ مصدق،
نوجوان
قاجاری در آن
زمان طرفدار
مشروطیت بود
و با آیتالله
بهبهانی که نیز
طرفدار
مشروطیت بود
رفت و آمد
داشت. ﻣﺣﻣﺩعلی
شاه که از این
رفت و آمد با
خبر شده بود
به مصدق میگوید
که به آیتالله
بهبهانی بگوید
کمتر در مورد
مشروطیت سخن براند
.مصدق جوان رو
در روی ﻣﺣﻣﺩعلی شاه میایستد
و به وی میگوید:
«شما خودتان
طرفدار
مشروطیت شوید،
آیتالله
بهبهانی
خودش دنبال
شما میآید!»
خاطره دیگر
از دکتر مصدق:
دکتر مصدق پس
از پایان تحصیلات
در اروپا از
راه شیراز به
تهران وارد شیراز
میشود و به
استانداری
فارس منصوب میشود.
در آن زمان به
خاطر درگیری
قوای انگلیس
در فارس و نه
به خاطر نفت،
در شیراز و
فارس فضای شدید
ضد انگلیسی
وجود داشت. ﻣﺤﻣدحسین
استخر صاحب
روزنامه
استخر در
خاطراتش مینویسد:
«روزی دکتر
مصدق مرا به
چای دعوت کرد
و گفت در
روزنامهات
کمتر به دولت
انگلیس حمله
کن. کنسول
انگلیس در شیراز
در اصل ایرلندیست
و ایرلندیها
با انگلیس
مخالف هستند.
ممکن است که
وزارت خارجه
انگلیس تصور
کند این حملهها
به دولت انگلیس
در روزنامه
تو ناشی از
تحریکات این
کنسول میباشد».
دکتر مصدقِ
ملیگرا بشر
دوست بود.
نگرانی شخص کنسول
را بهعنوان یک
انسان که با
او فقط چند دیدار
داشت درک میکرد.
برگردم
به حمید: حمید
در کلاس دوّم
بیرستان با
دستخط خودش
تبریک عید
نوروز به
دکتر مصدقِ
نخست وزیر مینویسد.
دکتر مصدق با
دستنویس
خودش به تهنیت
حمید پاسخ
داده بود و حمید
آن دستخط را
بسیار عزیز میداشت.
برادرم در
کلاس چهارم
دبیرستان،
عضو حزب ایران
شده بود و عکسی
از مصدق
رابدون
آموزش نقاشی
به بوم کشیده
بود. پس از
کودتای۲۸
مرداد به علت
نوشتن اعلامیه
به طرفداری
از مصدق، حمید
را نزدیک بود
دستگیر کنند
و خبر رسید
ساواک در شرف
آمدن برای
بازرسی به خانه
ما میباشد.
پدر و مادرم
بهناچار آن
عکس را در چاه
خانه
انداختند.
باز از
حمید بنویسم.
ژان پل سارتر
فیلسوف و
مبارز راه
آزادی بیان
در فلسفهی
وجود خود
«بخشندگی» را
تصویر یا
برگردان
آزادی میداند.
حمید در زندگی
خود بخشنده
بود. مادرم
نقل میکرد
که «حمید ۵ساله
بود و من در
حال تمیز
کردن گوشت
چند کبک بودم.
گربهای
آمده بود
کنار من میومیو
میكرد. حمید
در آن سن کوچک
از من پرسید این
گربه چه میگوید».
مادرم پاسخ میدهد:
«میگوید یکی
از این کبکها
را بده به من.»
حمید
بلافاصله یک
کبک به طرف
گربه پرتاب میكند
و گربه به
چالاکی آن را
گرفته و فرار
میكند.
من این روحیه
بخشندگی و ایثار
را در تمام
خاطراتم از
حمید و
روابطش با
دوستانش به یاد
دارم.
خاطره دیگری
از دوران
کودکی حمید:
با خانواده
به دهکدهای
کوچک و
دورافتاده
رفته بودیم.
بعضی از اهالی
ده از «جن» میترسیدند.
حمید دعائی
شنیده بود که
جن را دور میكرد
و با دعا و
کلام میخواست
که جن را
احضار کند.
چند شب به
تنهایی به
مسجد متروکهای
رفت و دعا را
خواند. بعدها
با شعف تعریف
میکرد که در
آخرین شب
گربهای از
اتاق به صحن
مسجد پرید و
فکر کردم که
روح جن در
گربه ظهور
کرده است. حمید
نترس بود. اهل
نزاع و جنگ
نبود. اهل
کلام بود.
خاطرهای
دیگر: من فارغ
التحصیل دبیرستان
بودم. حمید که
هنوز دانشجوی
سال آخر
دانشکده فنی
بود مرا
همراه خویش
به خانه
شادروان
اللهیار
صالح میبرد.
حمید جوان با
آقای صالح
کهنسال
«رابطه دوستی»
جدا از رابطه
سیاسی برقرار
کرده بود. و این
دوستی شامل
فامیل و حتی
نوه آقای
صالح نیز میشد.
در واقع
معاشرین و
دوستان حمید
بسیار از وی
بزرگتر و از
رجال سیاست
بودند. برای
مثال میتوان
آقای مهندس
حق شناس وزیر
راه دکتر
مصدق و آقای
مهندس زیرکزاده
از مشاوران
دکتر مصدق و
رهبران جبهه
ملی نام برد. و
مهمتر از
همه زندهیاد
دکتر بختیار
که با وی چنان
دوستی و الفت
داشت که با هم
کوه میرفتند.
خاطرم
است یک
روزهمراه حمید
به خانه دکتر
بختیار رفتم.
در آن زمان من
گرایش سیاسی
سوسیالیستی
داشتم و یک
ساعت با
شادروان
دکتر بختیار
بحث سیاسی
داشتیم و ایشان
با صبر و
حوصله با من
گفتگو میكرد.
من ضمن
احترام به
دکتر بختیار
با سیاستهای
آن زمان جبهه
ملی مخالف
بودم.
مجددا
از حمید بگویم.
حمید به معنای
واقعی کلمه
انساندوست
بود و تعصب
نژادی و مذهبی
نداشت. با
احترام به
گفتار افراد
گوش فرا میداد
و آنان را درک
میكرد. بسیار
زندهدل و با
نشاط بود. در
زمان دنشجوییاش
از تهران به شیراز
که میآمد
دختران فامیل
را به خانه
دعوت میكرد
و رقص «والس» را
که رقصی پیچیده
با حرکات سریع
و هارمونیک
است به آنان یاد
میداد. تا
آنجا که یادم
است حمید همیشه
شاد بود. در
زمان دبیرستان
در یک نمایشنامه
نقش سلطان را
داشت. در آن
نمایشنامه
با وزیران و
فرماندههان
شاهنشاه علیرغم
نقشی که به
عهده داشت
«آمرانه»
رفتار نمیكرد
و به جای آن که
تصویری از
چهرهی شاهی
مستبد و جدّی
و آمرانه
ارائه دهد،
صورتی خندان
و غیر جدی را
نشان میداد
که مورد
انتقاد قرار
گرفت. در همان
زمان او شبها
با خواندن
آثار فلسفی و
تاریخی و ادبی
در زیر چراغ
روشن به خواب
میرفت و این
باعث میشد
که دانش آموز
متوسطی در
تحصیلات دبیرستانی
بشود که مرا
به یاد خاطره
ای از «پل والری»
شاعر معروف
فرانسوی که
دکتر بختیار
در کتابش از
او نقل میکند
میاندازد:
«وقتی به بلوغ
فکری میرسید
که بتوانید
از تاریخ به
ادبیات، از
فلسفه به سیاست
و از ادبیات
به فلسفه و ...
وارد شوید». حمید
در دانشکده
فنی تهران با
آن دروس
فشرده و سنگین
اختصاصی
همزمان
مطالعات
خارج از رشته
خودش را
ادامه میداد.
پس از فارغ
التحصیلی از
دانشکده فنی
مسئولیت مهمی
در ساختن «سدّ
منجیل» در
شمال ایران
داشت. حمید
باهوش بود
اما هوشمندی
او به وی
احساس برتری
نمیداد. هوش
ممکن است یک
خصیصه مغزی
باشد ولی
«ارزش انسانی»
به معنای
واقعیِ «ارزش»
نیست. او یک
کتاب ریاضی
نوشته بود و
در خانه شیراز
مانده بود كه
سیل دستنوشته
او را از بین
برد. دوسه بار
او را در منجیل
ملاقات کردم.
شبها پس از
انجام کار به
جای آن که در
گرد همآیی
همکارانش
شرکت کند به
خانه آقای
مهندس علیقلی
بیانی که
دوست دکتر
بختیار بود و
در آن زمان مدیر
عامل سازمان
آب و برق سفیدرود
و رئیس حمید
بود، میرفت.
مهندس بیانی
به غیر از
رشتهی تخصصی
خود فیلسوفی
حکیم نیز بود.
کتاب فیزیک و
فلسفه را
نوشته بود و
کتاب معروف و
جهانی
برگسون که
برخی اورا
برجسته ترین
فیلسوف
معاصر
فرانسوی می
شناسند، به
نام «تحول
خلاق» را به
زبان فارسی
ترجمه کرده
بود. حمید شب
ها با او صحبت
می كرد و از او یاد
می كرفت. حمید
بعدا به
فرانسه رفت و
در یکی از
معروف ترین
کالج های فنی
فرانسه در
پاریس تا
نوشتن تز
دکترای خود پیش
رفت و به ایران
مراجعت
کرد.در رشته
تخصصی خود «آبیاری
و خاک» در یک
شرکت علمی -
خصوصی
اشتغال داشت
و هم زمان در
دانشکده راه
و ساختمان
تدریس می كرد
وپایان نامه
دکترای خود
را دنبال می
كرد که
انقلاب ایران
پیش آمد و حمید
عضو شورای
مرکزی جبهه
ملی شد و سپس
مجبور به
اقامت در پاریس
شد.
اکنون
اجازه دهید
چند خاطره از
حمید در طول
آخرین دیدارمان
که حدود سه
ماه قبل از
درگذشت او
بود بگویم:
به مدت
سه هفته در
اگوست سال
گذشته به
اتفاق همسرم
برای دیدار
حمید به پاریس
آمده بودیم.
از چندین
کتاب که برایش
آورده بودم
دو کتاب قطور
را تمام کرد و
شب ها با
خواندن آنها
به خواب می
رفت و در طول
روز از مطالب
مهم و مورد
توجه آنها با
ما می گفت. شادی
از چهره اش
محو نمی شد. هم
زمان کتاب
فلسفی «تحول
خلاق» برگسون
را برای چندمین
بار می خواند.
کتابی که از
نظر فلسفی در
مورد «زمان و
حافظه» می گوید
که با روبرو
شدن خلاق با
زمان به
مفهوم استمرار
می توان به «تغییر
و تحول خلاق»
در خود رسید.
ژان پل
سارتر بر علیه
«روحیه جدّی
بودن seriousness Spirit of» میباشد.
واژه جدّی در
این مفهوم
بار استعاری
فلسفی دارد و
شاید بتوان
آنرا «انتی تز»
نومیدی فلسفی
نامید. حمید نیز
به این معنی
«جدّی» نبود. امیدوار
بود. به همان
مصداقِ گفته
فیلسوفی
فرانسوی که میگوید
«تازمانی که
نفس میكشم،
امید وجود
دارد»، حمید
با آن که حال و
بیماری خود
را میدانست
در مورد آن
جدّی یا نومید
نبود. اگر به
مرگ میاندیشید
بیان نمیکرد.
در آن سه هفته
چندین بار با
خندهی شیرین
خود بر علیه
«جبر تاریخی» یا
«پیش بینی تاریخی»
صحبت میکرد.
از «ابدیّت و یا
جهان باقی» صحبت
نمیکرد ولی
به «بینهایت» میاندیشید.
به راهی که
انتها و پایان
ندارد.
آخرین
باری که
همراه حمید
به خرید رفتم
آن روز در اثر
شیمی درمانی
ضعف داشت و
تعادل خود را
چندین بار از
دست داد. در
همان حال با
خوشرویی دو
سه بار شعری
از ملک
الشعرای
بهار خواند.
آن شعر خاطرم
نیست اما
مضمون آن این
است: «زمین چیست؟
هیچ! ستاره های
آسمان چیستند؟
هیچ! و... و... همه هیچ...
پس تکلیف من
در چنین وضعی
چیست؟ تکلیف
من، عشق و مهر
و انساندوستی».
حمید
جان: در برابر
چشمی و غائب
از نظری.
برادرت
حسن
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|