نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران

N A M I R

‏سه شنبه‏، 2012‏/03‏/27

 

 

 

مصدق در پاریس

 

در سال ۱۹۰۹ روزنامه پاریسی، Les Nouvelles كه فمینیست پرشوری به نام مارگریت دوران، آن را منتشر می كرد، مصاحبهً طولانی خانم جوان ناشناسی را با مصدق السلطنه، تحت عنوان «محمد مصدق السلطنه، یك مشروطه خواه ایرانی» انتشار داد. آن خانم مصاحبه كننده من بودم. در آن زمان مصدق ۲۷ ساله بود و در ساختمان بسیار محقری در كوچه گیلوساك در كارتیه لاتن زندگی می كرد و در كلاسهای دانشكده حقوق و مدرسه علوم سیاسی شركت می كرد. جوانی بود لاغر اندام، گندمگون، باچشمانی مانند چشمان غزال. همیشه آرام و صبور بود و با دوستانش آمد و رفتی نداشت. پس از پایان جلسات درس روزانه به خانه برمی گشت، در را به روی خود می بست و دیگر كسی تا فردا او را نمی دید. من دانشجوی دانشگاه سوربون بودم و در مدرسه زبانهای شرقی هم اسم نوشته بودم. جوانی پر جراُت و شیفته اسلام. تصمیم گرفتم با برنارد گراست ـ ناشری تازه كار كه بعدها به شهرت زیادی رسید ـ مجله ای با نام « مجله شرق» منتشر كنم. در آن سالها كشورهای خاورمیانه اندك اندك بیدار می شدند و پایه های حكومت های استبدادی را به لرزه در آورده بودند. افراد «كمیته وحدت و ترقی» ـ اثبات گراهای مكتب اگوست كنت، كه در پی تحقق «عثمانیسم» بودند ـ در قسطنطنیه جانشین سلطان سرخ شدند و آن گاه كمال آتاتورك «كانون ترك» را پدید آورد كه به تجدد، گرایش شدیدی داشت... در ایران نیز با تصویب قانون اساسی در پنجم اوت ۱۹۰۶(۱)... قدرت مطلقه شاه از میان رفت...

 

در پاریس یك گروه فرانسوی دوستدار اسلام سخن از ساختن مسجدی در این شهر به میان آورد. نو آوری متهورانه ای بود كه پس از مدتی طولانی بحث و مذاكره... به تحقق پیوست. در روزنامه La Francaise كه ژان میسم آن را اداره می كرد و ناشر افكار فمینیستها بود انجمنی به نام «انجمن شرقی» به وجود آورده بودیم كه ریاست آن با من بود. در این انجمن پر آوازه ترین نمایندگان روشنفكران و ملی گراهای مشرق زمین عضویت داشتند و در جلسات آن ـ كه در آنها برادری فرانسویها و مسلمانان تبلیغ می شد ـ حاضر می شدند. تركها، مصریها، ایرانیها و هندیها در این محفل روشنفكری پاریسی یكدیگر را باز یافتند و كلیه كین توزیهایشان را به آتش افكنده و از میان بردند. اشتیاق به برابری و اندیشه مشترك آزادی ملتها ما را به هم نزدیك كرده بود. با این همه من همچنان رفتن به دانشكده و نشستن بر روی نیمكتهای آن را در كنار آن همه جوان شرقی، كه مانند عشق پروانه به شمع، شیفته پاریس بودند، ادامه می دادم. مصدق السلطنه یكی از همان جوانها بود كه سخت كوشی و ساده زیستی او مرا شیفته اش كرده بود. با آن همه امساك در سخنگویی و فروتنی صادقانه باور نمی كردم كه او به یك خانواده پر قدرت و ثروتمند ایرانی وابسته باشد. در رفتار و منش او همه چیز با سادگی و بی ریایی همراه بود و با خود نماییهای پر غرور و نخوت برخی از دانشچویان مسلمان دیگر تفاوتی قیاس ناپذیر داشت.

 

مصدق كه آن زمان به خوبی به زبان فرانسه سخن نمی گفت، از من خواست كه بعضی از درسهایش را با او مرور كنم و آنها را برایش توضیح دهم. پذیرفتم كه به او فرانسه درس بدهم. او شاگرد بسیار موشكافی بود و من هم از كوشش در این راه دریغ نمی كردم. هنوز حالت او را به صورت نشسته بر دو زانو بر روی نیمكت راحتی، با رُب دو شامبر قهوه یی روشن گشاد و كتابی نهاده بر زانو به یاد دارم. شبیه حالتی كه بعضی از روزها در اثر ناتوانی جسمی به ماندن در اتاقش ناچار می شد. صحنه ای همانند تصویرهای رنگ آمیزی شدهً ایران كهن.

 

در آن زمان درسهای مربوط به تاریخ دیپلوماسی اروپای سال ۱۸۱۵ بحثهایی را بر می انگیخت كه عطش لیبرالیسم مصدق در ان بحثها پدیدار می شد. او كه از خانوادهً شاهزادگان بود، پیوند روحی عمیقی با دموكراسی داشت. مردم ایران در مورد مصدق اشتباه نكرده بودند. مردم اصفهان او را برای نمایندگی مجلس انتخاب كرده بودند، اما چون سنش به حد نصاب قانونی نرسیده بود، به ناچار از نمایندگی مجلس كناره گیری كرد. اگر تنها به منافع فردی خود می اندیشید، می بایست در سلك مرتجعان می ماند، اما نفوذ و رسیدگیهای مادری برجسته ـ كه نامش با مدد رسانیهای اجتماعی پر قوام و دوام پیوند خورده بود و ایرانیان بخوبی او را می شناسند: ملكتاج فیروز ملقب به نجم السلطنه (۲)، شاهزاده خانم فرمانفرماـ او را از آن راه دور داشت. 5 سال بعد مصدق رسالهً دكترای خود را با این كلمات به مادرش اهدا كرد: «به مادرم، به نشان حقشناسی از محبتهایش». آن روزها در جوامع مسلمان زن و مرد به كلی از هم جدا بودند و هیچ كس با دیگران از زنها و خانواده اش سخن به میان نمی آورد. مصدق با عشقی كه به مادرش داشت، جسورانه این قانون سكوت را درهم شكست. عشق وعلاقه اش تا به آن حد بود كه احدی نمی توانست او را در این مورد تقبیح كند. بانوی بزرگ ـ عفیف ترین چشمهای پارسی زمان خود را داشت.

 

یك روز سعی كردم رفیق و شاگردم ـ مصدق ـ را به پذیرش مصاحبه یی وادارم. مشاجره یی واقعی در گرفت. به علت فروتنی بسیار، از تعریف و تمجیدهایی كه از او می كردم، آزرده خاطر می شد. در برابر دلایل محكمی كه در مورد ضرورت شناساندن كشور دوردستش به فرانسویها آوردم به مصاحبه تن در داد. این مرد لجوج انعطاف ناپذیر تنها به خاطر عشق به میهنش حاضر شد از انزوا بیرون آید.

من با دقت هرچه را كه از تنها شاگردم، مصدق، برایم به جای مانده است نگاهداری و حفظ كرده ام. به دلم برات شده بود كه این موجود استثنایی روزی نقش مهمی در كشورش به عهده خواهد گرفت. اگر دست نوشته یی از او به خط شناسی ارائه می شد، به یقین، می توانست قاطعیت را در آن به روشنی ببیند. حروف نگاشته شده بر دو پاكت از او ـ یكی در ۱۹۱۴ و دیگری در ۱۹۵۲ ـ از حیث همسانی هیچ تفاوتی ـ حتی اندك ـ با هم نداشتند. با كنار هم نهادن و مقایسه سخنانی كه دانشجوی جوان ۴۴ سال پیش می زد، با گفته های رجل سیاسی امروز تهران، روشن می شود كه او هیچ گونه جاه طلبی مادی و فردی ندارد. او به سود كسی جهت گیری نمی كرد، از هرگونه تنگ نظری عاری و بیگانه بود، به كشورش به شدت عشق می ورزید و از زیاده روی، سوء استفاده و نیرنگ بیزار بود. همپای بالا رفتن دانشش در علم حقوق، ظرافت طبعش نیز رشد می كرد. هیچ وسوسه و اغوایی او را نمی فریفت. بنیه نازك آرایش، او را از هرگونه افراطی پرهیز می داد.

 

شنیده ام كه ذوق و سلیقه بی آلایشش هنوز به همان گونه یی كه دانشجوی شرمگینی درپاریس بود، باقیمانده است. مصدق با بستگانش مهربان بود. هیچ وقت روز تولد برادرزاده ها و خواهرزادده های متعددش را از یاد نمی برد و همیشه به آنها توجه می كرد. به رغم صورت ظاهر، مصدق بیشتر اروپایی است تا آسیایی، هرچند كه رفتار و كردارهای زیركانه این دولتمرد، آسیای اسرار آمیز را در ذهن متبادر سازد. به نظر نمی رسد اسلام او را مانند رئیسان بزرگ مصر یا عربستان تحت تاًثیر قرار داده باشد.

 

مصدق در سال ۱۹۰۹ ( در مصاحبه بامن ) در نشریه Les Nouvelles گفته بود:

« بله، ما به اروپا نیازمندیم مانند تمام كشورهایی كه دوران جدیدی را آٌغاز می كنند و نیاز به كشورهایی دارند كه پیش از آنها همان راه را پیموده اند. آیا در گذشته ایالات متحده از فرانسه كمك درخواست نكرد؟ در كنار ما ایتالیا مگر استقلالش را به یاری فرانسه به دست نیاورد؟ بنابراین، ما نیز از فرانسه درخواست یاری خواهیم كرد، ما هم به همان میزانی كه دیگران شایستگی دارند، از شایستگی برخوردار هستیم». او در همان سال ۱۹۰۹ در پی آزادی زنان بود و می گفت: « زنهای ما عروسكهای بی مقدار، موجودات فرودست، هوسكار و تهی مغز نیستند. زن ملكه خانه است. بیشتر مادر است تا همسر. درسالهای بحرانی اخیر توانستیم زنان را بهتر در عمل ببینیم. همه آنها، از هر طبقه یی كه بودند، به مشروطه دلبستگی داشتند و از آن حمایت می كردند. ما زنان قهرمانی فراخور افسانه های اسپارتها داشتیم. به عنوان نمونه، با احترامی سرشارمی توانم از عمه محمد علی شاه یاد كنم كه با نگاهی مملو از بزرگ منشی و بی هیچ تاًثری شاهد بود كه سربازان چپاولگر برادرزاده اش چگونه در برابر دیدگانش همهً یادگارهای ارزشمند زندگیش را درهم شكستند و از میان بردند. او در برابر ویرانه های كاخش حتی قطره ای اشك نریخت و در تلاطم انقلابی موقر و بر افراشته سر باقی ماند». ارزش گذاری و قدردانی از این سرافرازی، مصدق جوان را، كه هیجانش را آشكار نمی كرد به لرزه می انداخت.

 

گذران زندگی در پاریس كه از جهت شرایط اقلیمی مناسب حال دانشجو نبود، مصدق را واداشت كه به سوییس عزیمت كند و ادامه كار رسالهً دكترایش را در آن كشور پی بگیرد. در سال ۱۹۱۴ من در قاهره بودم كه رساله او به همراه نامه یی به دستم رسید، با این مُهر: « مصدق، لیسانسیه حقوق ـ اول، نوشاتل ـ سوییس ». موضوع رساله اش « وصیت در حقوق اسلامی، مذهب شیعه» بود و پیشگفتاری هم در بارهً منابع حقوق اسلامی داشت. او از رساله ۲۰ صفحه یی چاپ شده اش در اول ماه مه ۱۹۱۴ در نوشاتل دفاع كرد. این رساله، در پاریس توسط ژرژ كرس ویراستاری شد. هنوز استادان بزرگی در دانشكده حقوق پاریس هستند كه مشاوران دورادور مصدق باقیمانده اند.

 

مصدق پانزده سال تحت نطر پلیس قرار داشت، آن گاه به زندانی در نزدیكی مرزهای افغانستان تبعید شد و هرگونه مراوده و نامه نگاری برایش ممنوع گردید. به قدرت رسیدن او، مبارزه اش علیه بریتانیای كبیر به علت قرارداد « ایران و انگلیس »، داستانهایی در ابعاد بین المللی هستند كه دنیا از آنها با خبر است. به ندرت كسی را می توان یافت كه این همه مورد تمسخر، انتقاد، ستایش و تهدید قرار گرفته باشد. آتشی كه از جوانی هم چنان در دلش شعله ور است و او را می سوزاند، عزم انعطاف ناپذیری كه حتی تهدیدهای به مرگ احاطه اش كرده اند، خللی در آن وارد نمی كند. امید او به این است كه مردم كشورش از ثروتهایی كه خاكشان به فراوانی به آنها ارزانی داشته، بهره یابند؛ به طور جدی و قطعی به میدان ترقی و پیشرفت وارد شوند؛بدون بیزاری از بیگانگان، و قشریگری و تعصب، وبدون خوار شمردن دیگران.

بنابراین، چرا انگلیسها كه این همه در قوانین مربوط به ورزش درستكاری نشان می دهند، صادقانه نمی خواهند با این بزرگ مرد پیر ـ مصدق ـ سر سازگاری نشان دهند؟

.............................................................................................

(۱): در ۱۴ مرداد ۱۲۸۵ شمسی ( ۵ اوت ۱۹۰۶) فرمان مشروطیت صادر شد.

(۲): نام كامل مادر مصدق، شادروان ملكتاج فیروز ملقب به نجم السلطنه است پدرش فیروز میرزا از فرزندان عباس میرزا و لیعهد نامدار قاجار است. فیروز میرزا پس از پیروزی در جنگ علیه یكی از پسران فتحعلی شاه قاجار كه ادعای سلطنت داشت و فارس را با كمك انگلیسیها از حكومت مركزی جدا كرده بود، به نصرت الدوله ملقب شد و به فرمانفرمایی یا حكومت ایالت فارس منصوب گردید. به همین علت از شادروان نجم السلطنه به عنوان شاهزاده فرمانفرما در مقاله یاد شده است. نا گفته نماند كه از این بانو به خیرخواهی یاد شده زیرا بیمارستان نجمیه تهران از آثار او است كه آن را برای مداوای رایگان مردم بی بضاعت بنا كرد و موقوفات زیادی به آن اختصاص داد و سالهای آخر عمر خود را به اداره این بیمارستان كه آن زمان به « شفاخانه نجمیه » معروف بود گذراند. دكتر مصدق نیز درطول عمر خود لحظه ای از اداره این بیمارستان غافل نبود و با كمك شادروان حاج حسن شمشیری از بازاریان آزادیخواه كه بخشی از ثروت خود را وقف بیمارستان نجمیه كرد به توسعه ابنیه و تجهیزات بیمارستان پرداخت و كماكان ۲۰ بیمار به طور رایگان بنا بر خواسته بنیانگذار با استفاده از تمام امكانات جراحی در آنجا بستری بودند. متآًسفانه دو سال بعد از استقرار خمینی این موًسسه ملی توسط حكام غاصب به سپاه پاسداران رژیم منحوس سپرده شد.

 

منبع: مهر ایران

 

نوشته رنه وییارد ــ ترجمه : ه ـ مهرنوش

Renée Vieillard

۱۹۵۳مدیر مجله « مصر جدید»

مصدق در پاریس در نشریه یی به نام « انسان آزاد»

« L’homme Libre »

كه در دردهه ۵۰ میلادی درپاریس منتشر می شد، تحت عنوان « بیداری ایران كهن » به چاپ رسیده است.

_________________________________________________________________

مقالات منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر سياست و اهداف نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران نميباشند. حق ويرايش اخبار و مقالات ارسالی برای هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.