۱۴ تیر
۱۴۰۲
آیدا قجر
گزارش
ويژه
چشمهایش؛
فیروز
میرانی؛
رنجی که عذاب
وجدان را از
بین برد
فیروز
هستم.....کسی که
زمانی مانند
شماها این دنیا
را با تمام
زشتی و
زیباییهایش
می دیدم اما
اکنون از این
نعمت خدایی
محروم شدهام.
شرح و عکس از
صفحه
اینستاگرام
«فیروز میرانی»
«فیروز
میرانی»
خواننده
جوانی است،
اهل استان «کرمانشاه»
که در
اعتراضات
سراسری، همزمان
با شب بازی
فوتبال
ایران و
آمریکا، هدف
حمله
سرکوبگران
قرار گرفت،
یک چشمش را از
دست داد، چشم
دیگرش آسیب
دید و بدنش پر
از ساچمه شد
فیروز
هستم.....کسی که
زمانی مانند
شماها این دنیا
را با تمام
زشتی و
زیباییهایش
می دیدم اما
اکنون از این
نعمت خدایی
محروم شدهام.
شرح و عکس از
صفحه
اینستاگرام
«فیروز میرانی»
«فیروز
میرانی»
خواننده
جوانی است،
اهل استان «کرمانشاه»
که در
اعتراضات
سراسری، همزمان
با شب بازی
فوتبال
ایران و
آمریکا، هدف
حمله
سرکوبگران
قرار گرفت،
یک چشمش را از
دست داد، چشم
دیگرش آسیب
دید و بدنش پر
از ساچمه شد
فیروز
هستم.....کسی که
زمانی مانند
شماها این دنیا
را با تمام
زشتی و
زیباییهایش
می دیدم اما
اکنون از این
نعمت خدایی
محروم شدهام.
شرح و عکس از
صفحه
اینستاگرام
«فیروز میرانی»
·
·
به
سالگرد
اعتراضات
سراسری ۱۴۰۱
نزدیک میشویم
و روایتهای
ناگفته از آن
حقیقت خونین
را پایانی
نیست. هر روز
روایتی
تازه، از
حقیقتی
پنهان، از
رنجی حکایت
میکند که از
سوی
سرکوبگران
جمهوری
اسلامی در زندگی
معترضان و
خانوادههایشان
جاری شده است.
«فیروز
میرانی»
خواننده جوانی
است، اهل
استان
«کرمانشاه»،
که شب بازی فوتبال
ایران و آمریکا
همراه با
رفقایش به
خیابان رفته
بود. نیروی
سرکوبگر او
را در کوچهای
تاریک دنبال
کرد و یک چشمش
را برای
همیشه گرفت.
چشم دیگرش
چنان آسیب
دید که
همچنان تحت درمان
قرار دارد.
صورت، گردن و
بالاتنه
فیروز هنوز
پر از ساچمه
است.
این سوال
همچنان باقی
است که چرا
شماری از
مردم ایران
را در آن
اعتراضات
کور کردند؟
چه کسی دستور
به کور کردن
معترضان
داد؟
* * *
«نزدیک
به شش ماه از
آخرین روزی
که جهان در
پیش چشمانم
روشن و شفاف
بود، میگذرد.
در این مدت
چشمهایم،
این دریچهگان
نگاهم به
هستی، تیرهوتار
گشته است. رنج
از دست دادن
چشم راست و
نور اندک چشم
چپم، وصفناپذیر
است، واژههایم
قاصرند که
حکایتم را
باز گویند.»
فیروز
میرانی،
خواننده اهل
استان
کرمانشاه،
درست همان شب
که تیم
فوتبال
ایران به تیم
آمریکا
باخت، هدف
شلیک
سرکوبگران
قرار گرفت. هر دو
چشم او آسیب
دید، یک چشمش
برای همیشه
تاریک شد و یک
چشمش، اندک
نوری برای
دیدن دارد. با
آنکه فیروز
میدانی در
پست
اینستاگرام
خود نوشته
بود که
واژههایش
قاصر از
بازگویی حکایت
این رنج است،
چند کلامی هم
از خود نوشته
است.
«منی که
با رنج
بیگانه
نیستم. من که
سالیان زندگانیام
را در فقر،
محرومیت و
تبعیض به سر
بردهام. از
کودکی همیشه
عاشق این
بودهام که
همساز با
طبیعت
کوردستان،
با زبان مادریام
به نغمهسرایی
بپردازم. اما
مدرسه برایم
جایی شد که
مرا از آن عشق
بیگانه میساخت.
ازاین رو از
آن گریختم،
گریختنی که
مرا به کارگری
در تهران و
کولبری در
کوردستان
کشاند. البته
در این
کوهستانهای
درد، تحصیلکردگان
نیز همدوش مناند.
اگرچه تنم
رنجور و خسته
بود، اما
امیدی در دل
داشتم که
روزی نغمهام
سرایدن
خواهد گرفت.
تا اینکه
بیدادپیشهگان،
چشمهایم را
نشانه
گرفتند. آنان
حتی دیدهگانی
که نظارهگر
تاریخ ظلمشان
بود را تاب
نیاوردند.»
آنچه
فیروز نوشته
است، تنها
روایت او
نیست، بلکه
حکایت زندگی
گروهی از
شهروندان
ایران است که
در استانهای
غربی ایران،
از آموزش به
زبان مادری
محروم
هستند، فقر و
محرومیت به
آنها تحمیل
شده است،
کولبری میکنند
و در این مسیر
جان میدهند
و البته، از
جمله
مردمانی
هستند که
اعتراضات و
اعتصابها
را همواره
زنده نگه
داشتهاند.
فیروز
پس از آسیبی
که در آن شب
دید،
نتوانست مثل
قبل بخواند،
اما باوجود
این، وقتی هر
دو چشمان او
بعد از شستوشو
و جراحی
پانسمان شده
بود، درحالیکه
در خودرو
نشسته بود،
صدایش را خوش
به گلو نشاند
و بیآنکه
ببیند، از دل
برای وطن
خواند.
WATCH ON YOUTUBE
فیروز
متولد اسفند
۱۳۷۲ و از
خانوادهای
پرجمعیت است.
مادرش کم
فرزند از دست
نداده است.
برادری که
روی مین رفت،
برادر دیگری
که سپاهی بود
و بعد از ۱۷
سال فعالیت،
معلوم نشد چه
بر سرش آمد و
در مدارک
همسر و
فرزندانش او را
«ایثارگر»
معرفی
کردند، بدون
آنکه پیکر یا قبری
برای عزا
داشته باشد.
برادر دیگرش
چند سال بعد
از پیوند کبد
جان داد و
دیگری از
درخت افتاد و
یکی دیگر از
برادرانش
هم، در چهار
سالگی فوت
کرد.
برای
همین وقتی
خودش را در
پستی دیگر در
اینستاگرام
معرفی کرده
بود، نوشت:
«فیروز هستم
فرزند ایران.
فرزند مادری
رنج کشیده و
داغدیده،
مادری که داغ
چندین فرزند
خود را دید و ذرهذره
آب شد، این را
گفتم که اگر
چنانچه من هم
در راه وطن
جان میباختم،
شاید میزان
اشک چشمانش
بیشتر میشد
و سوی چشمانش
کمتر و کمتر.»
شلیک
مستقیم با
چند پله
فاصله
شب
بازی فوتبال
میان ایران و
آمریکا،
مردم بسیاری
به خیابانهای
سراسر ایران
آمده بودند.
فیروز هم
همراه با
دوستانش
راهی خیابان
شده بود. صدای
شعارها داشت
بلند میشد
که نیروهای
سرکوبگر با
شلیک گاز اشکآور،
تجمع را
پراکنده
کردند، نه
سنگی پرتاب شده
بود، نه سطلی
به آتش کشیده
شده بود؛ فقط
صدای شعار برخاسته
بود.
فیروز
و جمعی از
معترضان که
تعدادشان به
بیست نفر هم
نمیرسید،
بر سر کوچهای
ایستاده
بودند.
سرکوبگران
شروع به
تیراندازی
به سمت آنها
کردند. آن جمع
کوچک هم فرار
کردند و
سرکوبگران
بهدنبال آنها.
فیروز از سر
کوچه به داخل
رفت، کوچه
پله داشت، ۱۵
پله که پایین
آمد به خودش
گفت که چرا
فرار میکند؟
مگر چه کرده
است؟ رویش را
برگرداند و
ناگهان با
مردی مسلح که
لباس کردی به
تن داشت مواجه
شد، صدای
شلیک آمد؛ آن
مرد ماشه را
کشیده بود.
سروصورت و
بالاتنه
فیروز پر از
ساچمه شد،
انگار که
ناگهان آتش
گرفته باشد.
مرد مسلح
رفت، دوستان
فیروز به
کمکش آمدند.
هیچکجا را
نمیدید.
دقایقی گذشت
که از ناحیه
زیر چشم چپ
کمی دید پیدا
کرد.
شب از
نیمه گذشته
بود. آنها در
چندین خانه
را زدند تا
بلکه کسی
پناهشان
بدهد.
بالاخره یکی
از این درها باز
شد. آنها
پناه گرفتند.
اقوام و
دوستان
پیدایشان شد. درد
در جان فیروز
شدت گرفته
بود.
WATCH ON YOUTUBE
پنج
بار بیهوشی و
چشمی که از
بین رفت
فیروز
را همانشب
به
بیمارستان
«خمینی»
کرمانشاه
منتقل کردند.
یکی از
پرستاران به
فیروز و
همراهانش
گفت: «اینجا ۹۰
درصد چشم را
تخلیه میکنند.
نگذارید
اینجا
بماند.»
انگار
که هر کلمهای
چند بار مرگ و
زندگی بود.
دمادم
صبح شده بود،
آنها راهی
تهران شدند.
نگرانی از
نابینایی
کامل بهقدری
زیاد بود که
زخمهای تن
فیروز، از
یاد او و
همراهانش
رفته بود. در
بیمارستان
«فارابی»
تهران،
فیروز را پس
از انجام
آزمایشها و
اسکنها، به
اتاق جراحی بردند.
یک
هفته بعد از
جراحی، چشم
چپ فیروز را
که امید به
ماندگاریاش
بود، لیزر
کردند. اما
خونریزی
داخل چشمش ادامه
داشت. گاهی
تار میدید،
گاهی همان
تاری هم کم میشد
و نگرانی به
اضطراب مینشست.
فیروز مدام
به چشمپزشکان
مختلف
مراجعه میکرد
تا بلکه باور
کند که اگرچه
چشم راستش را
از دست داده
است، اما چشم
چپ او بهبود
پیدا خواهد
کرد.
جراحی
بعدی هم
انجام شد.
پزشک معالج
جدید هم چشم
راست او را از
دست رفته
دانست، اما
چشم چپش را
معاینه کرد و
گفت بهخاطر
خونریزی
دیدش را از
دست داده است.
بعد از عمل و
باز شدن
پانسمانها،
دید به چشم
چپ فیروز
بازگشت. آنقدر
خوشحال بود
که میخواست
پاهای چشمپزشک
را ببوسد. یک
هفته بعد
توانست حمام
کند، اما باز
هم دید چشمش
رفت و
خونریزی
ادامه داشت.
به او گفتند
خونها به
خودی خود جذب
خواهند شد.
باز هم نور
بعد از یک
هفته
بازگشت.
چند
روزی که گذشت،
اما به
ناگهان در
چشمهایش
انگار که رعدوبرق
میزدند. لکهای
درون چشمش
ظاهر شد. طی ۲۴
ساعت، لکه
سیاه تمام
چشمش را گرفت.
به
بیمارستانی
در کرمانشاه
مراجعه کرد،
شبکیه چشمش
کاملا جدا
شده بود. باز
هم فیروز را
در اتاق عمل
جراحی بستری
کردند.
پزشکان
به فیروز گفته
بودند که یک
هفته بایستی
روی شکم
بخوابد تا
روغنی که
درون چشماش
تزریق شده
است، باعث
چسبندگی
شبکیه شود. اما
فیروز از
نگرانی، ۲۱
روز به شکم
خوابید. چهل روز
که گذشت،
فیروز
توانست جلوی
پاهایش را ببیند.
پزشک برای او
عینک با
شماره هشت و
نیم تجویز
کرد.
نزدیک
به چهار ماه و
نیم از آن
تاریخ میگذرد.
باید یک ماه و
نیم دیگر هم
بگذرد تا
روغن را از
چشم چپ فیروز
خارج کنند.
او، خانوادهاش
و دوستانش،
امیدوارند
که دید به چشم
چپ او بازگردد.
هرچند که چشم
راست او برای
همیشه خاموش
شده است؛ با
ساچمهای که
کره را
شکافته است و
همچنان همانجا
وجود دارد.
در این
مدت، فیروز
چندین بار با
بیهوشی کامل
مورد جراحی
قرار گرفت و
بارها هم
لیزر شد. نزدیک
به ۲۵۰
میلیون
تومان هزینه
این ماههای
پر رنج او شده
است، و جراحی
و لیزر
همچنان ادامه
دارد.
«پشیمان
نیستم،
وجدانم راحت
است»
ساچمههای
بسیاری
همچنان در
بدن فیروز
وجود دارد.
بعضیها را
خودش از گردن
خود خارج
کرده است،
اما بقیه، به
داغی همان شبی
که در کوچهای
تاریک هدف
شلیک قرار
گرفت، به تناش
نشستهاند.
شبهای
سختی بر او
گذشت. با این
سوال که
مسوولیت رنجی
که هدفمند به
او و بسیاری
مثل او وارد شد،
برعهده
کیست؟ چه شد
که آن مرد
سرکوبگر با لباس
محلی، ماشه
را کشید؟
نزدیکان
فیروز میگویند
که در این
مدت، او هیچوقت
احساس
پشیمانی
نکرد. حتی
احساس میکند
که وجدانش هم
راحت است.
خصوصا که
تعدادی از
دوستانش در
اعتراضات
سراسری ۱۴۰۱
عزیزان و فرزندان
خود را از دست
دادهاند.
مثل
همان که خودش
در
اینستاگرامش نوشته
است: «همیشه
یک نوع وجدان
و درد غریبی
باهام بود و بهم
تلنگر میزد.
چندین ماه است
که آن حس
ناخوشایند
را دیگر
ندارم. احساس
سبکی و آرامش
خاطر و وجدان
آرامی دارم. [...]
اگر بهخاطر
حرمت خون
شهدایمان
نبود…، اگر بهخاطر
مادران
داغدیده و
این سرزمین
ماتمگرفته
نبود، قطعا
شادترین
آهنگهایم
را در این
برهه زمانی
میخواندم.»
ترانهای
که روی عکسهای
فیروز
میرانی
خوانده میشود،
با صدای شلیک
قطع میشود،
تصویرهای
صورت خندان
او میروند و
بهجای آنها،
تن ساچمه
خورده و چشمهای
بستهاش بر
چشم مخاطبان
مینشیند.
منبع: ایران
وایر
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند.
حق
ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|