۳۰
فروردین
۱۴۰۲
آیدا
قجر
گزارش
ويژه
چشمهایش؛
مرسده
شاهینکار:
این یک نشان
افتخار است
«مرسده
شاهینکار»،
از جمله
زنانی است که
در پی
اعتراضات سراسری
۱۴۰۱، چشماش
هدف شلیک
گلوله
سرکوبگران
قرار گرفت. او
از همان
ابتدا در
صفحه
اینستاگرام
خود از نابینا
شدن یک چشماش
نوشت، اما
بعد از مدتی،
نیروهای
امنیتی به منزل
مرسده هجوم
بردند. مرسده
مدتی
مخفیانه زندگی
کرد، روابطش
را با دیگر
آسیبدیدگان
از ناحیه چشم
قطع کرد و
بالاخره
توانست
ایران را ترک
کند. حالا
مدتی پس از
خروج از ایران،
مرسده به
فعالیتهای
خود در حمایت
از قربانیان
اعتراضات
برگشته است و
از آنچه بر خودش
و خانوادهاش
گذشته، در
اینستاگرام
خود اطلاعرسانی
میکند.
مرسده،
مربی فیتنس
است که تا پیش
از آسیب چشمش،
صفحه خود را
به آموزش بدنسازی
و تغذیه
سالم، خصوصا
برای زنان
اختصاص داده
بود. او بارها
در اعتراضات
سراسری به
خیابان رفت
تا در نهایت،
۲۳مهر،
سرکوبگران
با پینتبال
یک چشم مرسده
را از او
گرفتند.
* * *
۲۳مهر
بود. همان شبی
که نیروهای
سرکوبگر به
زندان «اوین»
حمله کردند و
بسیاری را
مورد ضربوشتم
قرار دادند.
بنا به اطلاع
«ایرانوایر»،
در آن شب، دستکم
۱۳ تن در زندان
کشته شدند.
خیابانهای
ایران سراسر
آتش بود و خشم
و اعتراض.
مرسده شاهینکار
هم آن شب مثل
شبهای
پیشین، قدم
به خیابان
گذاشت و این
بار همراه با
مادرش، به
جمع معترضان
در خیابان
«ستارخان»
استان «تهران»
پیوست.
خیابان
شلوغ شده بود.
معترضان
شعار میدادند
و نیروهای
سرکوب هم
موتور سوار و
پیاده، به
معترضان حمله
میکردند.
ساعت ۱۹:۳۰
شده بود. دهها
موتورسوار
به سمت محلی
که مرسده و
مادرش بودند،
هجوم بردند.
سلاحهایشان
ابتدا پاهای
مرسده و
مادرش را هدف
گرفت. مرسده
به اعتراض
فریاد میکشید
که «نزن،
مادرمه»، اما
ناگهان
سرکوبگر چشم
او را هدف
سلاح پینتبال
قرار داد.
تفنگهای
پینتبال
نوعی از سلاحهای
بادی هستند و
از یک مخزن
گلوله و پمپ
هوای فشرده
تشکیل شدهاند
که گلولهها
را با فشار
شلیک میکنند.
این سلاح بهشکل
گسترده در
سرکوب
اعتراضات
اخیر مورد
استفاده
قرار گرفته و
گزارشاتی ثبت
شده است که
نشان میدهد
ماموران
امنیتی از
ساچمههای
فلزی یا
لاستیکی سخت
که مخصوص
سلاح شاتگان
است، بهجای
گلوله
معمولی پینتبال
استفاده میکنند.
تصاویری از
استفاده از
تفنگهای
پینتبال،
ساخت شرکت
آمریکایی TippMann،
در سرکوب
اعتراضات
منتشر شده
است.
پای مادر
مرسده، هفته
پیش از ۲۳ مهر
هم هدف
سرکوبگران
شده بود، و او
با پاهایی
کبود در حالیکه
مسکن و آنتیبیوتیک
مصرف میکرد،
کنار دخترش
حضور داشت.
مرسده
بخشی از
حقیقت آن شب
را ماهها
بعد در
اینستاگرام
خود منتشر
کرد: «باورم نمیشد.
دستم را جلوی
چشمم گرفتم و
خون از بین
انگشتهام
میریخت. بو و
داغی خونمو
هنوز حس میکنم.
مادرم کم
مونده بود از
دیدن من سکته
کنه و فقط
خودشو میزد
و فریاد میزد
که دخترم کور
شد، کمک کنید.»
سه عمل
جراحی و چشمی
که کوچک شده
است
مرسده
را همان
شبانه به یک
درمانگاه
رساندند. کادر
درمانگاه در ابتدا
از پذیرش
مرسده
ممانعت
کردند. اما
کمی که گذشت،
پزشک متخصص
شخصا حاضر شد
و در اتاق عملهای
سرپایی، چشم
مرسده را شستوشو
داد و به او
مسکن تزریق
کرد.
مرسده
را به
بیمارستان
تخصصی منتقل
کردند. ساعت
۱۰:۳۰ شب شده
بود که او را
بستری کردند.
۱۴ ساعت به
همان شکل
گذشت. چشم
مرسده خونریزی
داشت و خونها
روی چشم و
صورتش لخته
میبست. ساعت
۱۰ صبح روز
بعد از آسیب،
نخستین جراحی
روی چشم
مرسده انجام
شد. در نخستین
جراحی، پزشکان
قرنیه و
عنبیه چشم
مرسده را
بدون بررسی و
رسیدگی به
شبکیه چشم
او، بخیه
زدند و او را مرخص
کردند. در جراحی
دوم به پشت
شبکیه او
سیلیکون
تزریق شد. عصبهای
چشم و بخشی از
شبکیه چشم
مرسده بر اثر
گلوله پینتبال
از بین رفت و
در جراحی سوم
که ۲۷بهمن
انجام شد،
ضمن انجام
جراحی
قرنیه،
سیلیکون
قبلی را
تخلیه و
سیلیکون
جدید تزریق
کردند.
عنبیه
چشم مرسده در
حال رنگ
باختن بود،
برای همین
متخصصان
برای او لنز
مصنوعی گذاشتند.
میخواستند
که ظاهر چشم
مرسده را حفظ
کنند. اگرچه
چشم او تخلیه
نشده است،
اما حالا بعد
از هشت ماه،
چشم آسیبدیدهاش
کوچکتر شده
است و دید
ندارد. تنها
نور شب و روز
را میتواند
تشخیص بدهد و
اگر جسمی را
تا نزدیک
بینیاش
بیاورد،
ممکن است
بتواند رنگ
آن را بشناسد.
دید
چشم آسیبدیده
مرسده بهشکلی
است که انگار
از پشت شیشهای
خردشده که
قطرات باران
بر آن نشسته
باشد تصاویر
را میبیند،
اما فشار چشم
او همچنان در
نوسان است و هر
از گاهی باعث
آزار مضاعف
بر رنج
روزانه مرسده
میشود.
دکتر
«روزبه
اسفندیاری»،
پزشک سابق
اورژانس و مشاور
پزشکی «ایرانوایر»،
در توضیح
نوسانات
فشار چشم و
تاثیرات آن
به «ایرانوایر»
توضیح میدهد:
«وقتی فشار
درون چشم
کاهش پیدا میکند
و تا کمتر از ۵
شود، میتواند
باعث از دست
دادن بینایی
و همینطور
بههم خوردن
تصویر ثابت و
سالم در چشم
شود. کسی که فشار
چشمش پایین
میآید،
ممکن است
تصاویر را کج
یا شکسته
ببیند.»
اما به
گفته این
پزشک،«وقتی
ترومایی مثل
مشت خوردن،
ساچمه یا
پینتبال به
چشم وارد میشود
و کره چشم یا
بخشهایی از
آن مثل لایههای
عصبی و شبکیه
جدا میشوند،
یا شکاف و نقص
در عضلات
مژگانی پیش
آمده باشد،
باعث کاهش مایع
درونی چشم و
در نتیجه افت
فشار چشم میشود.»
ترک
ایران در پی
حمله
نیروهای
امنیتی به
خانه
۲۴دی
بود. هنوز
درمان چشم
مرسده جریان
داشت. او هم هر
از گاهی در
اینستاگرام
خود با دیگر
آسیبدیدگان
از ناحیه چشم
ارتباط میگرفت
و استوریهایی
از شرایط خود
میگذاشت.
همسر و دختر
۱۰ ساله
مرسده در
خانه بودند
که چندین
مامور
امنیتی به
منزل آنها
حمله بردند.
تفتیش
وسایل، ضبط
گوشی همراه،
یواسبی،
دفتر خاطرات و
بسیاری از
لوازم شخصی،
تنها بخشی از
این حمله بود.
از آن
تاریخ به
بعد، مرسده
بهناگهان
روابط خود را
قطع کرد و
زندگی
مخفیانهاش
آغاز شد. او
برای بیش از
یک ماه در
مکانهای
مختلف
مخفیانه
زندگی میکرد.
شاید خیال میکردند
که در داخل
خانهشان
دستگاه شنود
گذاشته شده
است که از
حضور و صحبت
کردن درباره
فاجعهای که
بر مرسده
گذشته بود،
امتناع میکردند.
۲۷بهمن
مرسده برای
جراحی سوم به
پزشک خود مراجعه
کرد. از آن
زمان برای
روزهای
متمادی
نیروهای
موتورسوار
با لباسهای
شخصی جلوی
منزل آنها
مانور میدادند.
همین
شرایط باعث شد
که در تاریخ
۲۰اسفند،
مرسده ایران
را ترک کند و
به اطلاعرسانی
در شبکههای
اجتماعی خود
بازگردد.
«مامان
کور شدی؟»
برای
هیچ کودک ده
سالهای،
پذیرش
نابینایی یک
یا دو چشم
مادرش قابل تصور
نیست و بهسادگی
انجام نمیشود.
آسیب و
نگرانی که
کودک به دل
خود راه میدهد
و پروسه
پذیرش
حقیقت، نیاز
به همراهی
دارد.
دخترک
ده ساله، در
ابتدای
بستری شدن
مادرش در
بیمارستان،
خیال میکرد
که مشکلی
برای یکی از
نزدیکان
مرسده، پیش آمده
است. بعدتر به
او گفتند که
چشم مادرش بهدلیل
حضور در
بیمارستان،
آلوده شده
است. برای همین
مرسده در
خانه و جمع
اقوام و
دوستانش، هر
وقت دخترش حضور
داشت، عینک
آفتابی میزد.
اما
کمی که گذشت،
مرسده،
همسرش و دیگر
اقوام و
نزدیکان
شروع به گفتن
حقیقت به
دختر خردسال
کردند و
نخستین پرسش
او از مادرش
بود: «مامان کور
شدی؟»
روزها
و شبهای
بسیاری پشتسر
هم گذشت تا طی
چندین ماه،
کودک خردسال
مادرش را در
شرایط جدید
بپذیرد و دستهای
او را بگیرد
تا همراهیاش
کند؛ مراحل
مختلف از
انکار تا
تقصیرانگاری
تا خشم، و در
نهایت
افتخار به
مادری که
برای آزادی،
چشم خود را از
دست داد،
خلاصهای از
احساسهای
متناقض
کودکی است که
انگار ناگهان
بزرگ شد.
«ما
را از چشم دار
زدند»
گشتی
در صفحه
اینستاگرام
مرسده،
مخاطب را به او
نزدیکتر میکند.
زنی که در
بالای صفحهاش
نوشته است:
«خدانور به
چشمانم داد
تا با آن رنگینکمان
را ببینم.»
علامتی از
چشم یک رنگین
کمان و ستارهای
که میدرخشد،
زینت این
بینایی در
عین
نابینایی یک
چشم مرسده
است.
او در
یکی از
استوریهایش،
آسیب به چشمش
با کمتر از ده
درصد بینایی
را، «نشان
افتخار»
خوانده و در
استوریهای
دیگر، به شرح
وضعیت چشمهایش
پرداخته است.
مرسده
در چند
استوری از
خاطرات شب
آسیب دیدن و
واکنش
اطرافیانش
هم نوشته است
که شیون میکردند
و نگران چشمهای
او بودند. اما
به قول خودش و
اطرافیانش،
چند دقیقه
بعد از مواجه
شدن با چشمی
که متلاشی
شده بود، بغض
کرد و بعد دیگر
هیچ.
جملههای
دیگر مرسده و
فعالیتهایش
این مدت کنار
آسیبدیدگان
از ناحیه چشم
و حمایتهایش
از آنها،
گویای
مقاومت او
است.
مرسده
در یکی دیگر
از استوریهایش
نوشته است:
«بعضیا رو از
گردن دار
زدند، ما رو
هم از چشم دار
زدند. چشمم
روزبهروز
قرمزتر از
دیروز.»
هرچند
مرسده بیشتر
به مادری
نجاتیافته
میماند که
مقاومت را
همچنان
زندگی
میکند.
چشمهایش؛
مرسده شاهینکار:
این یک نشان
افتخار است
منبع: ایران
وایر
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند.
حق
ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|