چهارشنبه, ۱۴ام
آذر, ۱۳۹۷
توصیه
به سکوت یا
اوج
ناامیدی؟
مجتبی
واحدی
از دکتر
محسن رنانی،
تحلیل های
بسیار دیده
ام. اغلب یادداشت
های او با
نگاه به
واقعیت های
انکارناپذیر،
زنگخطر
برای بیداری
خفتگان بوده و
البته در هر
دوره،
افرادی
وابسته به یک
یا هر دو جناح
حکومتی،
برای خود
فریبی یا
مردم فریبی،
یادداشت های
او را نه نقد
که تخطئه
کرده اند. او
پس از سالها
نوشتن،
اکنون دعوت
به سکوت ملی
کرده تا به تعبیر
او، امید
اجتماعی به
نومیدی
تبدیل نشود. او
در جای جای
یادداشت
اخیر خود (سکوت
ملی امید ملی)
از لزوم
زنده
نگهداشتن
امید
اجتماعی سخن
گفته و حجم اخبار
و تحلیل های
منتشر شده در
فضای مجازی
را مانند
زهری دانسته
که قاتل اینامید
است. رنانی با
تشخیص این
زهر، به سراغ
پادزهری به
نام سکوت ملی
رفته است. تعدادی
از اساتید به
این پیشنهاد
او واکنش نشان
داده اند. عموم
واکنش ها بر
اینپیش فرض
مبتنی است که
رنانی،
واقعا به
دنبال راهکاری
برای زنده
نگهداشتن
امید
اجتماعی
بوده و اکنون،
سکوت ملی را
تنها اکسیر
نجات امید
اجتماعی می
داند. اما
نگارنده،
باور دیگری
دارد و نوشته
اخیر رنانی
را نشانه
ناامیدی
مطلق او از
امکاناصلاح
می داند و
پیام به
جامعه که
راهی نیست مگر
دستی از غیب
برونآید و
کاری بکند.
رنانی در
توجیه دعوت
به سکوت ملی و در
پاسخ پیشاپیش
به یک سوال
مقدر، چنین
نوشته است: می
دانم که
عزیزانی
خواهند گفت
تا فشار
اجتماعی
نباشد حکومت
اصلاح نمی
شود اما این
جنس از فشار
اجتماعی که
ما در فضای
مجازی
داریم، ظرفیت
اصلاحش بر
روی حکومت
بیش از این
نیست.به
گمانم این
بخش از
یادداشت
اخیر رنانی،
هم تعارف
آلود است هم
همراه با توریه
و تقیه. وقتی
رنانی می
گوید ظرفیت
اصلاحش بر
روی حکومت
بیش از این
نیست ظاهرا این
تلقی را
ایجاد می کند
که حکومت،
گام هایی
برای اصلاح
برداشته اما
کافی نبوده
است. در حالی که
خود می داند
در سال های
اخیر، اغلب
اموری که تحلیل
گران و
منتقدان
دلسوز را
نگران کرده،
نه تنها از
نظر تصمیمسازان
و تصمیمگیران
اصلی در نظام،
عیب نبوده،
بلکه علنا به
آنها افتخار
کرده اند و منتقدان
را در
گروههایی
همچون بی
بصیرت، مرعوب،
دنیاپرست و عامل
دشمن، دسته
بندی کرده
اند. به عبارت
دیگر عیب ندیده
اند که
بخواهند
اصلاح کنند. لذا
این ادعا که ظرفیت
اصلاح فشار
اجتماعی بر
روی حکومت،
بیش از ایننیست
تنها می
تواند ناشی
از پناه بردن
رنانی به تعارف
برای عدم تحریک حکومت
و نیز توسل او
به توریه آشکار
برای تحریک
افکار عمومی
به استخراج
معنایی
متفاوت از توصیه
به سکوت ملی باشد.
اما به فرض
که توصیه
رنانی، همان
باشد که از ظواهر
یادداشت بر
می آید آیا
واقعا سکوت،
چاره ساز
است؟ اجازه
دهید ثمره
برخی سکوت ها
را بررسی
کنیم.
یک تقریبا
سی سال قبل هاشمی
رفسنجانی به
بهانه
بازسازی پس
از جنگ،
بسیاری از
فسادهای
سیاسی و
اقتصادی را
نهادینه کرد. او
نخستین کسی
بود که با
تشویق و کمک
به تاسیس شرکت
های
رزمندگاناسلام
رسما پای
نظامیان را
به اقتصاد
باز کرد. آن
روز، طمع
رفسنجانی، همراه
سازی سپاهی
ها با خود
برای حذف
رقبای سیاسی- عمدتا
جناح چپ
حکومت بود. گروهی
از سیاسیون هم
با اینخوش
خیالی که
سرگرمی
سپاهی ها به
چپاول
اقتصادی،
موجب کاهش دخالت
آنان در امور
سیاسی خواهد
شد در برابر این بلاهت
سیاسی
رفسنجانی
سکوت کردند.
دو مهم
ترین حادثه
سیاسی در سال
دوم ریاست
جمهوری
رفسنجانی،
تغییر نهاد
بررسی
صلاحیت
کاندیداهای
نمایندگی
مجلس خبرگان بود. نخستین
دوره آن
مجلس، در
دوره رهبری
آیت اله خمینی
تشکیل شد. راهیافتگان
به آن مجلس،
کسانی بودند
که صلاحیت
فقهی آنان به
تایید مراجع
تقلید و
علمای
سرشناس
استان ها
رسیده بود. دومین دوره
انتخابات
خبرگان
رهبری در
دومین سال رهبری
علی خامنه ای
برگزار شد. به
موجب تدبیری
که او برای
تثبیت
جایگاه خود اندیشید
تایید
صلاحیت
نامزدهای
عضویت در خبرگان
به فقهای
شورای
نگهبان
سپرده شد. در
واقع کسانی
که وظیفه
آنان نظارت
بر عملکرد
رهبری بود
عملا به زیردستان
رهبر تبدیل
شدند. در آن
زمان، هاشمی
رفسنجانی به
طمع خلاصی از
منتقدان قدرتمند
خود در جناح چپ،
با این
انحراف بزرگ
همراهی کرد و
اغلب
صاحبنظران
نیز سکوت
پیشه ساختند. اگر
امروز مجلس
خبرگان ، یکی
از بی خاصیت ترین
و حتی مبتذل ترین نهادهای
حکومتی است
دلیل آن را
باید در سکوت
سال شصت و نه
در برابر
اقدام دیکتاتورمآبانه
رهبر تبدیل
خبرگان به
گماشتگان جستجو
کرد.
سه- پایان سومین سال
رهبری علی
خامنه ای،
مصادف بود با
برگزاری
نخستین
انتخابات
مجلس شورای
اسلامی در
دوره رهبری
او. این بار، خامنه
ای با حمایت
از اعمال
نظارت
استصوابی،
تلاش کرد جناحی
را که در دهه
اول انقلاب،
رقبای او
تلقی می شدند از
حکومت حذف
کند یا حضور آنان
را به حداقل
برساند. (پیش
از آن و در دهه
اول انقلاب،
همه کسانی که
حاضر به
همراهی با
یکی از دو جناح
حکومتی
نبودند، با
همکاری
دوجناح، از
حاکمیت حذف
شدند). اینبار
نیز هاشمی
رفسنجانی و همکاراناو
به ویژه
عبداله نوری
وزیر کشور در
دولت اول رفسنجانی-
نه تنها در
برابر این
اقدام سکوت
بلکه با آنهمکاری
کردند. سکوت
بسیاری از
سیاست
پیشگان و عدماعتراض
آنها به رسمی
شدن نظارت
استصوابی،
بعدها دامن خودشان
را نیز گرفت و
نهایتا به
حذف خود آنان از
حاکمیت و
تبدیل مجلس
به مهره ای بی
اراده و حامی فساد
و تباهی انجامید.
چهار- ماجرای
قتل های
زنجیره ای،
از دیگر عبرت
های پس از
انقلاب است. افشای
نقش حکومت در
قتل های
زنجیره ای،
یکی از مهم
ترین
اقدامات در
دولت
اصلاحات بود. اما
به جای تلاش
برای ریشه
کنی آن غده سرطانی،
خاتمی که خود بخشی
از حکومت را
عامل قتل ها
معرفی کرده
بود تحت
تاثیر
مشاوران
امنیتی، به
سکوت پناه
برد و عملا
دیگران را
نیز به سکوت
فراخواند. نتیجه
آنکه
آدمکشیِ غیر
رسمی، هماکنون
به امری عادی و
متاسفانه
غیرقابل
کنترل تبدیل
شده که این عادی
شدن، دلیلی
ندارد جز
سکوت مرگبار
نسبت به توقف
پیگیری قتلهای
زنجیره ای.
پنج- در
ابتدای دهه
هشتاد و با
اوجگیری
تسلط نظامیان
بر مهم ترین
شریان های
اقتصادی
کشور، تنها یک
صدا از درون
مجلس ششم
برای افشای
اسکله های
غیر قانونی
بلند شد. خاتمی
و همکاران او
که دولت را در
اختیار
داشتند سکوت
را ترجیح
دادند. آنسکوت
و تداوم سکوت
در دولت اول
احمدی نژاد، کار
را به جایی
رساند که او
در پایان
دوره دوم ریاست
جمهوری خود،
فعالان
اقتصادی
سپاه را برادران
قاچاقچی نامید.
شش- یکی از
مهم ترین
بحران ها در
سالهای اخیر
که آینده
ایران را
تهدید می کند
مسئله آب است. سابقه
این بحران به
سالهای پیش
از انقلاب و
در واقع به
شرایط
اقلیمی
ایران بازمی
گردد. در سی
سال اخیر، هشدار
کارشناسان
غیر حکومتی
در خصوص
اقدامات
غیرکارشناسی
در حوزه آب به
ویژه سدسازی
های نمایشی و
خود کفایی
های کمارزش
در بخش
کشاورزی همواره
به هیچ
انگاشته شده
است. بدتر از
آن بی
اعتنایی،
سکوت
نشستگان بر
سر سفره
سدسازی ها و
اقدامات
نمایشی است
که متاسفانه
افرادی از
دوجناح و
روسای جمهور
با دیدگاههای
متفاوت را
شامل می شود.
هفت- بیش از
بیست سال است
که ثروت ملی،
اعتبار بین المللی
و روابط استاندارد
خارجی کشور، فدای
بلندپروازی
ابلهانه
رهبر در
موضوع هسته
ای شده است. اما
رهبر در این
فاجعه ،
شرکای زیادی
دارد؛ همان
کسانی که می
دانستند از
چاه فعاایت
هسته ای، آبی
برای مردم و
کشور در نخواهد
آمد. اما به
طمع لقمه ای
از سفره
انقلاب،
سکوت پیشه
کردند و این
سکوت
طولانی،
خیال رهبر را
برای هدر دادن
دهها
میلیارد
دلار و از بینبردنهزارانفرصت
توسعه در
عرصه های
گوناگون ،
آسوده ساخت.
هشت پنج
سال است
اصلاح طلبان
و یاران
اعتدالی آنها،
در برابر
فجایع
مدیریتی در
دولت روحانی
سکوت می کنند
و هر فریاد
اعتراضی را، همراهی
با
اقتدارگرایان،
هم زبانی با
دشمنان
خارجی و تلاش
برای سوریه
ای کردنایران
می نامند
باز هم
بگویم؟ آیا
کسی تردید
دارد که سکوت
هایی که در
بالا به آنها
اشاره شد
سهمی بزرگ
در کلنگی
شدنِ تدریجی
اقتصاد،
سیاست و
فرهنگ ایران
دارد؟ آیا
دکتر رنانی
از این واقعیت
غافل است؟
پاسخ من یک کلمه
است: رنانی با
علم به این
واقعیتها،
ناامیدی
مطلق خود از
اصلاح را با
زبان توریه،
تقیه و اشاره
بیان کرده
است. شاه بیت
یادداشت
اخیر و دعوت
او به سکوت را
بار دیگر با
هممی
خوانیم:
نظام
تدبیر ما
لجوم است. هر
بخشی را که
جامعه و بویژه
روشنفکران
روی آن دست
بگذارند و
بخواهند
اصلاح شود
همان جا را
محکم میچسبد
و نمیگذارد
اصلاح شود. اضافه
کنید به مطلب
رنانی، این
واقعیت را که
در بالا به آناشاره
شد: راس
حاکمیت و
نظام تدبیر
حکومت،
اصولا وجود
بحران، فساد
فراگیر، مرگ
اخلاق و دهها
درد بی درمان
را قبول
ندارد که به
فکر چاره
برای آنباشد.
در چنین
شرایطی،
سکوت ملی،
فقط راه را
برای فساد
بیشتر، از
بینبردن باقیمانده
منابع و ثروت
های ملی و تشویق
انسان های
سالم به همرنگ جماعت
شدن بازخواهد
کرد. حکومت
جمهوری
اسلامی در
سالهای
اخیر، بخش عمده
انرژی خود را
صرف عادی
نمایی و حتی
تقدیس مفاسد
و ناکارآمدی
ها کرده است. اندکی
انرژی نیز
صرف خنثی
سازی
افشاگری ها و
اعتراضات
شده است. سکوت
ملی، اعطای
فرصت به
حکومت است که
آن اندکانرژی
را نیز صرف
توسعه فسادها
و عادی نمایی
آنها کند.
شناخت
قبلی از
رنانی، مرا
قانع می کند
که او حاضر
نیست در این
آخرین ایرانسوزی،
شریک باشد. پس
چاره ای
ندارم جز
آنکه بگویم
دعوت او به
سکوت ملی، نه
به عنوان راه
حلی برای
زنده
نگهداشتن
امید به اصلاح،
بلکه اعلام ناامیدی
مطلق او از
اصلاح به
شیوه عادی
است. ظاهرا او
هم دست به
دعا برداشته
که شاید دستی
از غیب برون
آید و کاری
بکند.
منبع: دیدگاه
نو
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|