علی
شاکری زند
برگهایی
از زندگی
سیاسی
دکتر
شاپور
بختیار*
* *
*
بخش
سوم
فعالیت
در تجدید
سازمان جبهه
ملی ایران
بختیار
یک شخص نیست؛
یک
راه است؛ راه
امروز و
آیندهی
ایران
بخش
سوم ـ الف.
مسئلهی
انتخابات و
تشکیل دولت
امینی؛
مقدمات
تجدید
سازمان جبهه
ملی ایران
در
بررسی
مبارزات
جبهه ملی
ایران در
دوران پس از
تجدید
فعالیت آن،
در سال های ۱۳۳۸
به بعد، که
شاپور
بختیار در آن
نقش بسیار
برجستهای
داشت،
خواهیم دید
که مسئولیت
سازمان
دانشجویان
جبهه ملی
ایران در
دانشگاه که
قلب تپندهی
آن روز نهضت
بشمار میرفت، با وی
بود و در این
دوران او
شبانهروز
در راه رونق
مبارزهی
دانشجویان
در سایهی
تشکل بهتر و
گسترش بیشتر
آن میکوشید.
بدین جهت
ملاحظه
خواهدشد که
الهیار صالح
که رئیس هیئت
اجرائیهی
جبهه ملی
بود، و شاپور
بختیار، که
هم مسئولیت
سازمان
دانشگاه را
بر عهده داشت
و در زمینههای
سازماندهی و
تدوین مبانی
فکری فعال
بود، در رأس
حساسترین
امور جبهه
ملی
قرارداشتند. «... زمانی
که در اولین
تحصن پرشکوه
و پرصدای
دانشجویان
دانشگاه
تهران در
دانشکده
ادبیات
(دیماه ۱٣٣۹) به
مخالفت با
بازداشت
تعدادی از
دانشجویان که
دکتر بختیار
نقش اساسی در انجام
تحصن داشت در
ساعت یازده
شب ناگهان
اعلامشد
دکتر بختیار
به دانشگاه
آمدهاست و
میخواهد با
دانشجویان
متحصن صحبتکند
هیجان و
احساسات بینظیری
از طرف
دانشجویان
دختر و پسر که
از خستگی و
فعالیت روز
چُرتمیزدند
نشاندادهشد
اما بعد از
آنکه او
اعلام کرد به دستور
هیات اجرایی
جبهه ملی به
دانشگاه
آمدهاست تا
از
دانشجویان
منضبط جبهه
ملی بخواهد تحصن
را پایاندهند
و به منازل
خود بروند
و[تصریح کرد
که] این یک
دستور است،
موجی از
مخالفت
برخاست و او
را بهناحق
متهم به
سازشکاری
نمودند و در
بازگشت از دانشگاه
چند نفر بیشتر
بدرقهاش
نکردند؛ اما
او برای
رعایت
انضباط
تشکیلاتی بر
احساسات خود
غلبهنمود و
اعلامنکرد
که شخصاً
تنها کسی
بود[ه] که با
شکستن تحصن
در آن هنگام
شب مخالف
بوده ولی چون
در اقلیت قرارگرفته
مأمور ابلاغ
نظر هیأت
اجرایی گردیدهاست۱.
» هیأت
اجرایی
هم
متأسفانه نکوشید
تا هیاهوی
ایجادشده در
مورد شکستن
تحصن از جانب
دکتر بختیار
و اتهام
ناروای
سازشکاری به
او را با
توضیحات خود
منتفینماید!
تجدید
سازمان جبهه
ملی ایران
اندکی پیش از
سالهایی
آغازشد که با
انتخاب جان
کندی در
آمریکا در ۱۹۶۰
و فشار دولت
او بر محمـدرضا
شاه اندک
گشایشی در
فضای سیاسی
کشور
پیداشدهبود.
در
واقع، در سال۱۳۳۸،
یعنی پیش از
تغییر در
رهبری
آمریکا، در
داخل کشور
نیز آثار
بحران جدیدی
نمایانشدهبود
و اعتصابات
کارگری و
تظاهرات
دانش آموزان
از آتشی در
زیر خاکستر
حکایتمیکرد.
این عوامل
سببشد که
شاه اندکی از
فشار موجود
بکاهد و در
پایان دورهی
نوزدهم مجلس
اعلامکند
که «وظیفهی
دولت است که
انتخابات را
در کمال
آزادی و در مدت
هرچه کوتاهتری
انجامدهد۲.
»
از
چندی پیش از
این فعالان
جبهه ملی در
دوران دکتر
مصدق و بعضی
از اعضاء
نهضت مقاومت
ملی کوششهای
خود را
ازسرگرفتهبودند.
سرانجام در
جلسهای که،
در تاریخ ۲۳
تیرماه ۱۳۳۹،
در خانهی
دکتر صدیقی
تشکیلشدهبود
و هفده تن از
آنان در آن
شرکت داشتند
تصمیم به
آغاز مجدد
فعالیت رسمی
جبهه ملی
ایران گرفتهشد،
و این موضوع
هفت روز پس از
آن، در روز ۳۰
تیر، با
انتشار
بیانیهای
به امضاء
الهیار صالح
رسماً اعلامگردید۳.
در این زمان،
بهگفتهی
شاپور
بختیار،
همچنین
تصمیمگرفتهمیشود
تا از میان
شصت نفر از
سرشناسان
نهضت ملی که
گرد هم آمدهبودند
و جلساتی در
منزل وی در
فرمانیه و در
منازل چند تن
دیگر از سران
جبهه ملی
برگذارمیکردند
هیأتی مرکب
از پانزده
نفر را بهعنوان
شورای موقت
جبهه ملی
ایران
انتخابکنند۴.
با
توجه به
ادعایی که
دربارهی
آزادی
انتخابات
شدهبود،
یکی از
نخستین
کارهای جبهه
ملی در این زمان
تماس با رحمت
اتابکی،
وزیر کشور، و
اعلام تمایل
به معرفی
نامزدهایی
برای این
انتخابات و
تسلیمِ نامهای
در این زمینه
به
نامبرده
بود. اما از آنجا
که دیدهشد
انتخابات
عیناً
همچنان
مانند گذشته
برگذارمیشود
جبهه ملی
شرکت در آن را
تحریمکرد.
از طرف دیگر
شدت رسوایی
این
انتخابات
نیز، که در
تابستان ۱۳۳۹
برگذارشد،
چندان بود که
شاه ناچار به
ابطال آن
گردید. اما جبهه
ملی این بار
باز هم بیکار
ننشست و برای
آزادی
انتخابات
دور بعد که
قرار آن برای
زمستان گذاشتهشدهبود،
فعالیتی را
سازمانداد.
از جمله با
جعفر شریف
امامی نخست
وزیر جدید
ملاقاتی
انجامگرفت
که طی آن
نامبرده بار
دیگر آزادی
انتخابات را
وعدهداد.
اما از آنجا
که جو حاکم
خلاف آن را
نشانمیداد
جبهه ملی به
این وعده
اکتفانکرد و
به اقدامات
دیگری نیز
دستزد. در
این ایام
جبهه ملی
مقرّی رسمی
نیز اختیارکردهبود
که، به علت
نشانی آن در
خیابان
فخرآباد، به
«خانهی ١٤٣»
معروفشدهبود.
برای پیبردن
به جو پلیسی
حاکم در آن
دوران خوب
است از جمله
دانسته شود
که این محل بههنگام
برگذاری
تجمعات یا
جلسات چندین
بار مورد
هجوم اوباش و
اشرار
قرارگرفت۵.
یکی از
اقدامات این
زمان
تظاهرات
بزرگ و پرشوری
بود که از طرف
دانشجویان
هوادار جبهه
ملی ایران در ۲۶
مردادماه ۳۹
در میدان
جلالیه
برگذارشد. مهم
تر از این،
جبهه ملی
تصمیمگرفت
که برای
اعمال فشار
بر حکومت به
منظور انتخابات
آزاد، بهپیروی
از ابتکار
دکتر مصدق که
در آستانهی
انتخابات
دورهی
شانزدهم
مجلس با
گروهی از
آزادیخواهان
سرشناس کشور
در دربار
متحصنشدهبود،
عده ای از
سران آن در
مجلس سنا
تحصنکنند؛
تحصنی که مدت
پنج هفته بهدرازاکشید
و بهرغم
رفتار
محترمانهی
محسن
صدرالاشراف
رئیس سنا،
دولت با تحصنکنندگان
مانند گروهی
زندانی
رفتارکرد۶.
بطوری که حتی
رئیس سنا که
تحمل و
بردباری بسیار
از خود نشان
میداد نیز
در یکی از آن
روزها از
رفتار حکومت
و مأموران آن
بهگریهافتاد.
سرانجام
دستگاه حاکم
برای پایان
دادن به تحصن
الهیار صالح
و چند تن از
یارانش را، برخلاف
قدیمیترین
سنن مشروطه،
از مجلس سنا
بیرونکشید
و در خانههایشان
بطور
غیررسمی
محبوسساخت
بگونهای که
هرگونه تماس
برخلاف
أرادهی
دستگاه حاکم
با آنان
غیرممکن باشد.
در
فروردینماه ۱۲۴۰،
دوماه پس از
پایان تحصن،
محمود
نریمان، یکی از
لایقترین
کشورداران
ایران، از
نزدیکترین
و برجسته
ترین یاران
مصدق، و از
بنیانگذاران
جبهه ملیِ
دورانِ پیش
از دولت ملی،
که خود نیز در
هر دو تحصن
شرکتداشت،
درگذشت.
مراسم
بزرگداشت وی
در مسجد مجد،
و سپس در روز
خاکسپاری او
در امامزاده
اسماعیل، در
زرگنده به
تظاهرات
پرشوری تبدیلشد
که از
محبوبیت و
وسعت پایگاه
جبهه ملی در کشور
حکایتمیکرد.
در این
اثنا دکتر
علی امینی
نیز، تحت
همان فشار
خارجی که در
بالا از آن
یادشد، در
اردیبهشت ماه
۱۳۴۰، به نخست
وزیری منصوبگردید.
وی مجلس منتج
از انتخابات
زمستان پیش را
منحلکرد و
لازم بود که
بر طبق اصل ۴۸
قانون
اساسی،
همزمان،
تاریخ
انتخابات
بعدی را نیز
اعلامکرده
ترتیب
برگذاری آن
تا یک ماه بعد
را بدهد بطوری
که مجلس جدید
حد اکثر تا سه
ماه بعد از انحلال
مجلس پیشین
افتتاحگردد.
اما دولت
جدید از همان
ابتدا از این
کار طفرهمیرفت.
در
برابر این
وضع، جبهه
ملی ایران
نیز، برای اعتراض
به آنچه
تعطیل و فترت
در مشروطیت
شمردهمیشد،
و نیز برای
اعلام خواستهای
ملت، در
تاریخ ۲۸
اردبیهشت ۱۳۴۰،
در میدان
قدیمی
جلالیهی
تهران میتینگی
تاریخی
برگذارکرد
که به «میتینگ
جلالیه» معروفشد.
در این
تظاهرات
تعویق
انتخابات و
تعطیل مشروطیت
از طرف
سخنرانان و
حاضران
محکومشد (نک.
پایینتر).
اما طفره از
انجام
انتخابات به بهانههای
گوناگون
ادامهیافت.
وقتی، در اثر
ادامهی این
سیاست، در
خردادماه همان
سال نیز،
یعنی دو ماه
پس از میتینگ
جلالیه،
جبهه ملی
تصمیم به
برگذاری
تظاهرات
دیگری گرفت،
امینی که از
تظاهرات ۲۸
اردیبشهت
خاطرهی
خوبی نداشت
با آن موافقتنکرد.
اما جبهه ملی
تسلیمنشد. و
کار فشار و
تعدی دستگاه
حاکم بجایی
رسید که، در
حالی که همهی
تدارکات لازم
برای این
تظاهرات
انجامشدهبود،
یک شب پیش از
تاریخ
برگذاری آن،
هنگامی که
بخش مهمی از
اعضای شورای
مرکزی جبهه
ملی و شمار
بزرگی از
فعالان آن
برای ادای
احترام به شهدای
سیام تیر بر
سرِ مزار
آنها در ابن
بابویه
گردآمدهبودند
همگی از طرف
مأموران
رژیم
بازداشتشدند.
در فردای آن
روز نیز صدها
نفر از کسانی
که علیرغم
بازداشتهای
شب پیش به
تظاهرات
رفتهبودند
به دست
مأموران
دولت مضروب و
مجروح یا بازداشتشدند.
این درگیری
سرآغاز یک
رویارویی با
دولت امینی
بود که رفتهرفته
به یک
زورآزمایی
تبدیلشد. ده
ماه بعد، در
وقایع اول
بهمنماه
همان سال این
وضع به اوج
خود رسید. در
این روز
مأموران
مسلح به
دانشگاه
هجومآورده
شمار بزرگی
از
دانشجویان
را مضروب و مجروحساخته
خسارات
فراوانی نیز
به وسائل و
تأسیسات
دانشگاه
واردکردند.
از این پس
دیگر برای
جبهه ملی
امکان هیچگونه
تظاهرات
سیاسی باقینماندهبود.
شاپور
بختیار که در
همهی این
فعل و
انفعالات
شرکتی فعال
داشت در این باره
میگوید
اگرچه میشد
تصورکرد که
انجام
کارهایی در
آن زمان میسرگردد،
اما به دلائل
اصولی و
متعدد
همکاری جبهه
ملی با دولت
امینی امکانپذیر
نبود. از
طرفی، او
«زمانی که همهی
ما زندانی
بودیم»، یعنی
تحت
شدیدترین
خفقان بعد از ۲۸
مرداد،
قرارداد
کنسُرسیوم
را منعقدکردهبود؛
بهعلاوه
همکاری
مستقیم با
دولت وی
برخلاف همهی
ایراداتی
بود که
درگذشته بر
وی گرفتهشدهبود.
اما در صورتی
که انتخابات
به معنای
واقعی انجاممیپذیرفت
ممکن بود که تحت
شرایطی در آن
شرکتجست.
بنا به
گفتهی وی
برای خروج از
این بن بست با
علی امینی
قرار
دیدارهایی
گذاشتهشدهبود،
و این دیدار
ها سه بار نیز
صورتگرفت
که خود وی نیز
در دو مورد
آنها شرکتداشت.
در این
دیدارها
پیشنهاد
جبهه ملی پیش
از هر چیز
دیگر این بود
که در صورتی
که قرار بر
انتخابات
آزاد گذاشتهمیشد،
جبهه ملی در
مبارزهی
انتخاباتی
شرکتجوید،
بی آنکه
انتظار بُرد
همهی کرسیهای
مجلس را
داشتهباشد،
و میگفت ما
تنها در
شهرهای
بزرگ، و در
کمال نظم و آرامش،
فعالیت
انتخاباتی
خواهیمکرد.
بختیار میگوید
پیروزی
انتخاباتی
در همین
مقیاس برای جبهه
ملی کافی
بود، زیرا
سنت کار
پارلمانی
مصدق نشاندادهبود
که با شمار
کمی از
نمایندگان
مجلس نیز میتوان
سیر جریان
سیاسی کشور
را دگرگونکرد۷.
اما،
علیرغم
اینهمه حسن
نیت جبهه
ملی، واقعیت
به شدت علیه
آزادیخواهان
عملمیکرد.
بهعنوان
مثال الهیار
صالح بعدها
در جلسهای
از
نمایندگان
سازمان
دانشجویان
حزب ایران
گفتهبود که
حتی زمانی که
امینی مجلس
را منحلکردهبود
علت اصلی این
انحلال آن
بود که
هنگامی که،
بهدنبال
هفت ماه و نیم
مبارزهی
شبانه روزی
مردم کاشان و
علیرغم
خواست شاه،
وی به
نمایندگی
مردم این شهر
در مجلس انتخابشدهبود
و با سخنرانی
خود علیه
اعتبارنامهی
جمال اخوی،
که صالح او را
بهعنوان
نماد
نادرستی
انتخابات
برگزیدهبود،
شدیداً
افشاگریکردهبود
شاه گفتهبود
من مجلسی را
که یک هوادار
مصدق در آن
باشد تحملنمیکنم.
در این
انتخابات،
در تمام مدت
پیش و بعد از
انجام آن، و
حتی تا روز
افتتاح
مجلس، شمار
بزرگی از دانشجویان،
بازاریان،
کارگران، و
روشنفکران و
نیز، عدهای
از نامزدهای
انتخابات،
در زندان
بودند!
در
اعتراض به
اعتبارنامهی
جمال اخوی،
الهیار
صالح، ضمن
سخنرانی
مفصل و
مستدلی علیه
اعمال او در
دادگستری و
در رأس هیئت
نظارت کل
پایتخت در
انتخابات
منحلشدهی
تابستان پیش
از آن،
دربارهی
تخلفات از
قوانین و
موازین
انتخابات،
از جمله گفتهبود:
«به جراید
اجازهندادند
که اسامی
نامزدان
نمایندگی و
آگهیهای
مربوط به
جلسات
سخنرانی و
اعلانات انتخاباتی
جبهه ملی را
در مقابل
دریافت قیمت آگهی
منتشرسازند.
افرادی را که
در خیابان ها
به پخش دعوتنامههای
انتخاباتی
میپرداختند
با نهایت
خشونت
بازداشت میکردند
و به کلانتری
ها میبردند.
دانشجویان و
بازاریان و
سایر
مبارزان آزادی
را که برای
استیفای حق
خود به راه
افتادهبودند
بطور دستهجمعی
توقیفمیکردند.
روزنامههائی
مانند
روزنامهی داد
و علم و
زندگی را که
درصدد
بازنمودن
کیفیت اوضاع
و بیان افکار
آزادیخواهان
و انتشار
حقایق
برآمدند توقیفکردند.
در تاریخ
یکشنبه نهم
بهمنماه (سه
روز قبل از
اخذ آراء)
برخلاف موازین
قانونی
شبانه
باشگاه جبهه
ملی را
بوسیله مأموران
انتظامی و
افسران
شهربانی
اشغالکردند.
در بازار
تهران دستههای
مسلح به
سلاحهای سرد
و گرم به گردش
و رفتوآمد
پرداختند و
اشخاص را با
ذکر نام و
نشان مورد
تهدید
قراردادند.»
«ماده
۴۴ قانون
انتخابات
مجلس شورای
ملی میگوید
"انتخاباتی
که مبنی بر
تهدید یا
تطمیع بودهباشد
از درجه
اعتبار ساقط
است …" آیا
آقای علی
معتمدی رئیس
انجمن نظارت
که اعتبارنامه
آقای جمال
اخوی و
سایرین را
امضاءکرده
از محیط
ارعاب و
تهدید بیخبر
بود؟»
«آیا
کامیونهای
قوای
انتظامی را
که در روز
روشن حامل
دانشجویان و
روشنفکران
به زندان بود
ندید؟»
«آیا
از هجوم
چاقوکشان به
محل میتینگ
انتخاباتی و
شکستن در
باشگاه جبهه
ملی به قصد
برهمزدن
میتینگ بیخبر
ماند؟»
«آیا صفیر
گوشخراش
ماشینهای
پلیس و حمله
قوای
انتظامی به
مردم، مردمی
را که فقط
خواستار
آزادی
انتخابات
بودند،
نشنید و
ندید؟»
«آیا
از واقعهی
نیمهشبان
در میدان ارگ
و بستن در
خانهی خدا و
شتم و ضرب و
جرح مردم
آگاه نشد؟»
«باری
نتیجهای که
میبایستی
در تجدید
انتخابات
بدستمیآمد
عایدنشد، و
اساسیترین
حق ملت یعنی
حق انتخابکردن
و انتخابشدن
را پامالکردند.»
«در
انتخابات
تهران برحسب
موازین
آماری بایستی
لااقل
سیصدهزار تن
شرکتمیکردند
لیکن به علت
فساد
انتخابات و
وجود تضییقات
گوناگون
قاطبه مردم
روشنفکر
پایتخت شرکت
در انتخابات
را تحریم
کردند و از
دادن رأی که
حق اساسی
قانونی مسلم
آنان است
خوددارینمودند
و با این عمل
چنانکه در
مطبوعات
داخلی و
خارجی منعکسگردید
مقاومت منفی
و نارضائی
خود را.۸»
در
چارچوب چنین
واقعیتی بود
که سرنوشت
کشور، جبهه
ملی و بختیار
بگونهای که
خواهیمدید
رقمخورد. وی
میگوید:
شاید «امینی
میتوانست
به کمک جبهه
ملی یک
انتخاباتی
[برگذار] کند.»
اما همچنین
اضافهمیکند
که: «نه امینی
میخواست،
نه میتوانست
انتخابات
آزاد
برگذارکند و
نه شاه با این
کار موافقتمیکرد.
و اضافهمیکند
که امینی خود
میدانست که
شاه او را از
روی اجبار
منصوبکردهبود،
و میبایست
وقتی
نخستوزیری
را در چنین
شرایطی پذیرفت
او واقعاً
"نخستوزیر
باشد"،
وگرنه شاه
با همهی
نخست
وزیران، از
قبیل علاء،
اقبال یا
شریف امامی،
که پیش از او
آوردهبود
همچون
خدمتگزاران
شخصی خود
رفتارکردهبود.۹»
حتی، به
عنوان مثال
میگوید در
همین دوران
بهاصطلاح
گشایش فضای
سیاسی «از مدت
یک سال و سه ماه
دولت امینی
من یک سال و یک
ماه آن را در
زندان بودم!۱۰»
چنانکه
گفته شد، در
همان دوران،
جبهه ملی ایران،
در تاریخ ۲۸
اردبیهشت ۱۳۴۰،
میتینگ
تاریخی
جلالیه را
برگذارکردهبود.
بختیار
یکی از سه
سخنرانی بود
که از طرف
جبهه ملی
ایران در آن
میتینگ سخنگفتند
و خود وی میگوید
صدوچهلهزار
نفر در آن
شرکت داشتند.
او می گوید در
آن سخنرانی،
هنگامی که از
مصدق نامبرد،
هیجان شدیدی
در میان
حاضران دیدهشد
و مخالفان وی
گفتند که نامبردن
از مصدق، از
قرارداد
کنسُرسیوم و
از پیمان
نظامی سنتو،
که بنا به
ادعای آنان
نمیبایست
در آن
تظاهرات از
آنها یادیمیشد
سبب خشم شاه
گردید و از
علل شکست
امینی بود. اما
خود او در این
باره میگوید:
من گفتهبودم
«حکومتِ
موجود
غیرملی است و
بر مردم کشور
تکیهندارد؛
شرکت نفت و
وزارت خارجه
مرکز فساد
است...؛ ما
نباید
کشورمان را
در کشمکش ها و
زدوخوردهای
بین المللی
آلودهکنیم.۱۱».
پیمان سنتو که
این سخن
بختیار بدان
اشاره داشت
در آغاز پیمان
بغداد
نامیدهمیشد
و عضویت
ایران در آن
در دوران
نخست وزیری حسین
علاء، پس از
برکناری
زاهدی، به
تصویب مجلس
رساندهشدهبود،
پس از خروج
دولت عراق از
آن به سنتو
تغییر نام
دادهبود.
بعضی
از دشمنان بختیار
حتی مدعی
شدند که پیش
از آن میتینگ
اوضاع برای
جبهه ملی
آماده بود
اما این
سخنان بختیار
مانع از آن شد
که آمریکا با
چنین تحولی
موافقتکند،
و اینگونه
سخنان «بعدها (حتی
تا لحظهی
نخست وزیری
وی)... وسیلهای
برای حمله به
او از جانب
عدهای
گردید، به
این بهانه که
دولت آمریکا
آمادهی
تحویل حکومت
به جبهه ملی
بود ولی نطق و
شرایط دکتر
بختیار تمام
حسابها... را بههمریخت
و آمریکا را
پشیمانکرد!۱۲»
حال آنکه
بنا بر همین
منبع
اینگونه اظهارات
را«باید با
عقیده عدهای
در مورد نخستوزیری
دکتر بختیار
مبنی بر این
که او شدیداً
از جانب
آمریکا
حمایتمیشود
پهلوی هم
قرارداد.۱۳»
وی اضافهمیکند:
«منظور این
نیست که
نظرمثبت یا
منفی دولتهای
بزرگ در مورد
تشکیلدهندگان
حکومتها در
کشورهائی
مانند ایران
یا سیاستهای
آنها ندیده
گرفتهشود،
[زیرا] حرکات و
رفتاری که به
جانبداری سیاسی
یا عکس آن
تعبیر میگردد
به هر حال از
طرف ابر قدرت
ها وجوددارد
و این مسئله
غیر از آن
وابستگی و
انقیاد
غیرشرافتمندانهی
سیاستمداران
است.۱۴» و میافزاید
که منظورش از
بازگو کردن
دو اظهار نظر فوق
این است که به
قضاوت
اینگونه
کسان توجهشود
که چگونه
دولتِ بهاصطلاح
«در شُرُف
تشکیل جبهه
ملی» را(!) بهدلیل
چنان
اظهارنظری
منتفی [شده] میدانند
و بعدها صاحب
آن اظهار نظر
را بهعنوان
فردی که
شدیداً مورد
حمایت
آمریکا است معرفی
مینمایند!۱۵»
بختیار خود
میگوید
«پشتیبانی
کندی از
امینی قطعی
بود، و چه شد
که امینی
استعفاداد،
ما نفهیدیم.۱۶»
و، شاید برای
افشاءِ
سخنان سست
مغرضان و دشمنان
همیشگی جبهه
ملی، اضافهمیکند
که « پس از
تظاهرات
جلالیه شاه
ما را کوبید و
همهی ما در
زندان
بودیم،
بلااستثناء،
... ششصد دانشجو...
و همهی ما.
من، سنجابی
مسعود حجازی
و خنجی،... در
زندان
بودیم؛ همه
پس از چهلوهشت
ساعت
آزادشدند و
ما در زندان
بودیم؛ و همانجا
بود که به فکر
کنگرهی
جبهه ملی
افتادیم. در
شهریور ماه
بیرونآمدیم.
امینی هنوز
بر سر کار بود.
میدانست که
شاه باطناً
با او نظر
خوبی
ندارد.[اما]
نسبت به نخستوزیران
قبلی یک نوع
آزادی عمل
نسبی داشت.۱۷» اما او
میخواست
فریبکاری
کند و « برای
ارضاء خاطر
شاه ما را
کوبید؛
آخوندبازی
را هم داشت؛
مثل همیشه.۱۸»
او موفقنشد،
ما را کوبید،
تیمور
بختیار را که
گردنکش بود
تبعیدکرد،
و با اینهمه
«شاه هم گفت
کارها را
خودم میکنم.۱۹» و
بدینسان
بود که امینی
نیز از
گردونه خارجشد۲۰.
امینی
در تیرماه ۱۳۴۱
استعفاداد.
علل عدمموفقیت
و کنارهگیری
او، یعنی باز
هم پاسخ
دیگری به
مغرضانی را،
که جبهه ملی
را متهم به
منفیبافی
در زمان دولت
امینی و عدماستفاده
از «فرصت های
مناسبی چون
دولت او» کردهاند، هیچکس
بهتر از خود
وی بیاننکردهاست.
او در
خاطراتی که
در اختیار
دانشگاه
هاروارد، مجموعه
تاریخ شفاهی
ایران،
قرارداده به
این موضوع
نیز بهتفصیل
پرداختهاست.
بطور خلاصه،
وی توضیح میدهد
که محمـدرضا
شاه کمترین
آزادی
ابتکاری از
سوی نخستوزیرانش
را تحملنمیکرد؛
میخواست
منشاء همهی
کارها خود او باشد
و آنان تنها
مجری أرادهی
شخص او باشند۲۱.
امینی همین
نظریه را در
کتابی که بهصورت
مصاحبهی وی
با پری
سکندری
منتشرشده
نیز
تکرارکردهاست.
بخش
سوم، ب.
آغاز
تجدید
سازمان جبهه
ملی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اطلاعات ۲۴/۳/۱۳۳۹؛
نک. صورتجلسات
کنگرهی
جبهه ملی
ایران، همان،
صص. ۱۰ـ۱۱.
مجموعهی
تاریخ شفاهی
ایران، همان،
نوار دوم،
الف.
پیشین، ص.۱۳.
مجموعهی
تاریخ شفاهی
ایران، همان،
نوار دوم،
الف.
https://www.namironline.info
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند.
حق
ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای هیئت
تحریریۀ نشریه محفوظ
است.
|